بنیاد ریختن . [ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) خراب کردن . منهدم ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
گسسته بنیاد. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ب ُ ] (ص مرکب ) مستأصل . برکنده بنیاد. (آنندراج ). نااستوار : گر ستانم به زور بیداد است ورنه صبرم گسسته بنی...
بنیاد افکندن . [ ب ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنا نهادن . (آنندراج ). پی افکندن . (فرهنگ فارسی معین ) : چه نکو گفت آن بزرگ استادکه وی افکند شع...
چون سالها دربارۀ فرهنگ ایران اندیشیدم، بیگمان شدم که چنین فرهنگ شکوهمند جهانگیر، برخاسته از جان و روان و کوشش و توان ایرانیان است ... پس؛ از آنِ مردما...
بنیاد فرهنگ ایران (در حال حاظر با نام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) نهادی پژوهشی بود که برای پاسداشت، گسترش و پیشبرد زبان فارسی در مهر ماه ۱...
بنیاد پژمان کارخانه آرگو بنیاد پژمان Pejman / Argo Factory Foundation کارخانه آرگو موزهی هنرهای معاصر و مرکز فرهنگی در مرکز تهران است که بهعنوان یکی...