اجازه ویرایش برای همه اعضا

صمن

نویسه گردانی: ṢMN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
سمن ساق . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه ساقهای پای وی مانند یاسمن سپید و خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). آنکه ساق پای وی چون یاسمن سفید باشد : ب...
سمن سای . [ س َ م َ ] (نف مرکب ) در صفات زلف مستعمل به این اعتبار که سمن عارض را میساید. (آنندراج ). زلفی که چون آنرا لمس کنندبوی یاسمن ...
سمن لعل . [ س َ م َ ل َ ] (اِ مرکب ) نام گلی که بو ندارد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سمن دیس (ص مرکب) همانند یاسمن، نظیر گل سمن، شبیه گل صد برگ یاسمنی
بهای اندک و ناچیز
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شاخ سمن . [ خ ِ س َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قد و بالای مطلوب است . (برهان قاطع). کنایه از قد محبوب . (انجمن آرا). از اسمای معش...
سمن سیما. [ س َ م َ ] (ص مرکب ) سمن پیکر. (ناظم الاطباء). چهره او در سپیدی چون گل یاسمن است : دمید خط ز بناگوش آن سمن سیماغریب شامی از این...
سمن سینه . [ س َ م َ ن َ/ ن ِ ] (ص مرکب ) سمن بر. (ناظم الاطباء) : او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخن است مشتری عارض و خورشیدرخ و زهره لقاست . ...
سمن عارض . [ س َ م َ رِ ] (ص مرکب ) آنکه عارض وی سفید چون سمن باشد : تا ترک سمن عارض بودی نه چنین بودامروز چنین شد که بت مشک عذاری .فرخی ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.