اجازه ویرایش برای همه اعضا

عادل

نویسه گردانی: ʽADL
منصف
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عدل گستر. [ ع َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) دادگستر. که بسط عدل و داد دهد. عادل : تخم اقبال در زمین بقابانوی عدل گستر افشانده ست . خاقانی .امثله ٔ قض...
عدل گستری . [ ع َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل دادگستر. دادگستری : مفخر اول البشر، مهدی آخر زمان وحی بجانش آمده آیت عدل گستری . خاقانی (دیوان ...
عدل مظفر. [ ع َ ل ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) عدالت مظفرالدین شاه قاجار، و این دو کلمه ماده تاریخ مشروطیت ایران است بحساب جُمَّل مطابق 1324...
عدل کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب )عدالت کردن . بعدل رفتار کردن . داد دادن . داد کردن . دادگستری . از روی عدل و انصاف عمل کردن : عدل کن زا...
عدل فرمای . [ ع َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه دستور بعدل دهد. مرد عادل و مجری عدالت : رأی جهان آرای مشکل گشای عدل فرمای شاه را بر کلمات صالحات...
گلوجه عدل . [ گ ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 30هزارگزی باختر سراسکند و 17هزارگزی راه شوسه ٔ...
عدل فرمایی . [ ع َ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل عدل فرمای . دادگری : سنت او عدل فرمایی و سیرت او مملکت آرایی . (سندبادنامه ص 250).
عدل ورزیدن . [ ع َ وَ دَ ] (مص مرکب ) عدالت کردن . دادگری کردن : همه عدل ورز و همه مکرمت کن همه مال بخش و همه مَحمدت خر.ناصرخسرو (دیوان ...
عدل تقدیری . [ ع َ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح نحوی ) و خروج اسم از صیغه ٔ اصلی خود است و آن دو قسم است : تحقیقی و تقدیری ، تح...
تئودیسه، در شناخته‌ترین معنای خود، استدلالی الهیاتی است که سعی می‌کند به این پرسش پاسخ دهد که چرا خدا اجازه داده است شر در جهان وجود داشته باشد. هر تئ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.