اجازه ویرایش برای همه اعضا

علئ

نویسه گردانی: ʽLʼ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۱ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مهزیار اهوازی دورقی شیعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اهوازی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن میمون بن ابی بکربن علی بن میمون بن ابی بکربن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی ، مکنّی به ا...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ناصربن علی حسینی ، ملقّب به صدرالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حسینی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ناصربن محمدبن احمد بلیسی مکی شافعی حجازی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ناصر. رجوع به...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ناصرالدین بن احمد طرابلسی دمشقی حنفی . رجوع به علی طرابلسی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ناصرلدین اﷲ. وی فرزند خلیفه الناصرلدین اﷲ عباسی بود. پدرش ابتدا برادر او محمدالظاهر باﷲ را ولیعهد خویش قرارداد ولی پس ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نافع، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زریاب . مولای مهدی خلیفه ٔعباسی و موسیقیدان مشهور. رجوع به علی زریاب شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نبیه . علی بن محمدبن حسن بن یوسف بن یحیی مصری ، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن النبیه . رجوع به علی مصری (ا...
علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن نصر. از محدثان بود. (منتهی الارب ).
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نصر، ملقّب به نورالدین . فقیه ، متوفی درسال 695 هَ . ق . وی مدتی نیابت حکم را در قاهره عهده دار بود. او را کتابی ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.