۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۳.۲۴ ثانیه
علی بحری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) منصور. از ممالک بحری . رجوع به علاءالدین بحری شود.
علی باذش . [ ع َ ی ِ ذِ ] (اِخ ) ابن احمدبن خلف بن محمد باذش انصاری غرناطی ، مشهور به ابن باذش و مکنّی به ابوالحسن . وی نحوی بود. رجوع ب...
علی باقر. [ ع َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلال وند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . این ده مشهور به گلیانه است . رجوع به گلیانه شود....
علی بالی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن لالی بالی رومی حنفی . مشهور به منق و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی منق شود.
علی ببای . [ ع َ ؟ ] (اِخ ) ابن حسن ببای حنفی . متکلم بود. او راست : المعانی السنیة فی شرح مقدمة السنوسیة فی العقائد، که در 29 ذی حجه ٔ سال 1...
علی بصری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) کنیه اش در اصل ابوالحسن بود ولی بواسطه ٔ اینکه او در همه ٔ دینها مناظره کرد و مخالفان را شکست داد او را مکن...
علی بصری . [ ع َی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی الفرج بن حسن بصری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به صدرالدین . وی ادیب بود. او راست :الحاسةالبصریة، ک...
علی بصری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبداﷲبن موسی بن بلال بن عامربن ابی موسی عبداﷲبن قیس اشعری ی...
علی بصری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی میثمی ...
علی بصری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ بصری ، مکنّی به ابونعیم . ادیب و لغوی ناقد. متوفی در سال 375 هَ . ق . در صقلیة (سیسیل ). او راست ...