اجازه ویرایش برای همه اعضا

علئ

نویسه گردانی: ʽLʼ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۷ ثانیه
علی بخاری . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن محمد بخاری ، ملقّب به علأالدین . او راست : نزهةالنظر فی الفرق بین الانشاء و الخبر، که در سال 823 هَ ....
علی بخاری . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲ بخاری ، ملقّب به جلال الدین . وی از وزرای الناصرلدین اﷲ بود. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 95).
علی بخاری . [ ع َی ِ ب ُ ] (اِخ ) رامتینی . رجوع به علی رامتینی شود.
علی بخاری . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) غجدوانی (علی خواجه ...). حاکم شهر «جند» در روزگار مغول . رجوع به علی خواجه غجدوانی شود.
علی باهلی . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعده ٔ باهلی ، مکنّی به ابوحبیب . تابعی بود. (از منتهی الارب ).
علی بحاثی . [ ع َ ی ِ ب َح ْ حا ] (اِخ ) ابن محمد بحاثی . وی راوی کتاب التقاسیم ابن حبان ، از ابوالعباس ولیدبن احمدبن محمد زوزنی بود، و زوز...
علی بافقی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن شاه محمود بافقی . فقیه قرن یازدهم هجری بود. او راست : مجمعالمسائل در فقه . (از معجم المؤلفین بنقل از فوائ...
علی بادسی . [ ع َ ی ِ دِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی ،مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون . از ملوک بنی وطاس در فاس (ک...
علی امیمی . [ ع َ ی ِ اُ م َی ْ می ی ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان امیمی شریشی . از اهالی شریش . وی ادیب و محدث و فقیه بود و د...
علی بارانی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران ، شهرستان شاه آباد ۞ واقع در 24 هزارگزی شمال باختری گهواره و یک هزار و پانصدگزی با نهر. ن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.