شوخ
نویسه گردانی:
ŠWḴ
خندان . بی ارزش . مزه پران
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شوخ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شوخ بستن . درشت و هنگفت شدن دست از کار و محنت و مزدوری و پینه بستن آن . (ناظم الاطباء). پدید آمدن چ...
شوخ با تمیز. اسمی است مرکب، متشکل از موصوفِ «شوخ» و صفتِ «با تمیز». در اینجا «با تمیز» معادل است با «اهل تمیز»؛ نفی «با تمیز»، «بی تمیز» است. واژۀ «شو...
شوخ بست شدن . [ ب َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) پینه بستن . (یادداشت مؤلف ). شغه بستن . کَوَره بستن . سخت شدن پوست دست یا پا از کار بسیار.