کش
نویسه گردانی:
KŠ
کش. ک با آوای زبر، ش ساکن، (ا)، (زبان مازنی)، پهلو ، بغل، کنار. "کشبن" زیربغل، "دیفار کش" کنار دیوار.
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
نشان کش . [ ن ِ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مخرط. (مهذب الاسماء). در کفشگری : مخط. (یادداشت مؤلف ).
همای کش . [ هَُ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه دشمن بزرگان و بلندطبعان بود. کشنده ٔ طبایع عالی . دشمن مردم دانا و هشیار : همای کش تراز این کرکسان جیفه...
نقشه کش . [ ن َ ش َ / ش ِ ک َ / ک ِ ](نف مرکب ) طراح . نقشه بردار. که نقشه ترسیم کند. || در تداول ، که به زیان دیگران و برای غلبه بر حریفی...
نهان کش . [ ن ِ ک ُ ] (نف مرکب )که در خفا می کشد. که با پنبه سر می برد : چرخ نهان کش که پرده ساز خیال است پرده ٔ خاقانی آشکار برافکند. خاقانی...
نیزه کش . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نیزه بردار. نیزه دار. حامل نیزه : حلقه ربای ماه نو نیزه ٔ توست لاجرم نیزه کشت فلک سزد زآن...
به کسی که دیگر کشی راه می اندازد را گویند
به کسی که مردم کشی راه می اندازد را گویند
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
یخنی کش . [ ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نوکر یا خدمتکار. (ناظم الاطباء). کنایه است از خادم و پرستار. (آنندراج ) : سفره برداشتن از شیخ نه آسان ...