کش
نویسه گردانی:
KŠ
کش. ک با آوای زبر، ش ساکن، (ا)، (زبان مازنی)، پهلو ، بغل، کنار. "کش‌بن" زیر‌بغل، "دیفار کش" کنار دیوار.
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
لش كش . [ ل َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) ارابه و جز آن که با آن لش گوسفند به دکانهای قصابی برند. || (نف مرکب ) کشنده ٔ لش گوسفند به دوش ودر ...
می کش . [ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) می کشنده . می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست . باده نوش . می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادد...
یخ کش . [ ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه یخ حمل کند. آنکه با ارابه یا مال یخ برد. آنکه ارابه ٔ یخ کشی کشد. (یادداشت مؤلف ). |...
یخ کش . [ ی َ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بهشهر شهرستان ساری . این دهستان در جنوب خاوری بهشهر طرفین رودخانه ٔ نکا واقع شده و هوای...
حق کش . [ ح َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه راستی را پوشیدن خواهد. آنکه حق را پایمال کردن خواهد.
دق کش . [ دِ ک ُ ] (ن مف مرکب ) کشته شده به دق . کسی که از دق کشته شود. آنکه از دق بمیرد.- دق کش شدن ؛ دق مرگ شدن . مردن از دق . به اندو...
دم کش . [ دَ ک َ/ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه همراهی میکند با آهنگ دیگری .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث ) : زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث ...
زن کش . [ زَ ک ِ ] (اِ) رجوع به همیشک شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زن کیش شود.
زه کش . [ زِه ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که زه کشی کند. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
سگ کش . [ س َ ک ُ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که بیشتر درآبهای ایستاده روید و برگ آن ببرگ بید مانند است و ساق آن سرخ و گره دار میشود و آن را ب...