اجازه ویرایش برای همه اعضا

دره

نویسه گردانی: DRH
دره. و یا در ("د" با آوای زبر، "ر" با آوای زیر)، (ا)، (زبان مازنی)، داس ویژه‌ای است که در مازندارن برای تراشیدن شالی، گندم و علف استفاده میشود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
درة. [ دَرْ رَ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر «دَرّ» را. یک بار شیر بسیار دادن پستان . (ناظم الاطباء). رجوع به دَرّ شود.
درة. [ دِرْ رَ ] (ع اِ) آلت زدن . (منتهی الارب ). تازیانه که بدان زنند. (از اقرب الموارد). آنچه بزنند بدان . (دهار). دره . و رجوع به دره شو...
درة. [ دُرْ رَ ] (ع اِ) مروارید بزرگ . (منتهی الارب ). مروارید. (دهار). واحد دُرّ. (از اقرب الموارد). بیرونی در الجماهر (ص 127) در بیان اقسام م...
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) از زنان محدث بود که از ارموی و ابوالقاسم بن حاسب اجازه ٔ حدیث داشت . وی به سال 607 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام النسا...
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) نام دختر ابی سلمة وام سلمة (ام المؤمنین ) که از زنان فاضل عصر خود بود و نزد عالمان اخبار و حدیث شهرتی داشت . (از اعلا...
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر ابی لهب بن عبدالمطلب . از زنان شاعر و محدث بود که از پیامبر (ص ) و عایشه نقل حدیث کرده است . (از اعلام النساء از ...
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر عثمان حلاوی . از زنان محدث بود که به سال 604 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام النساء از الاستدراک علی تراجم رواة الح...
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر علی بن باخمشی . از زنان محدث بود که از خدیجه بنت محمدبن عبداﷲ شاهجانی (خدیجه به سال 460 هَ . ق . درگذشته است ...
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر محمدبن احمد. از زنان محدث و صوفی بود که ابوعبداﷲبن عبدالواحدبن دقاق از او نقل کرده است . (از اعلام النساء).
غ-درة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) غُدرة. (منتهی الارب ). غُدارة. غَدَرة. ج ، غِدرات . (تاج العروس ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.