اجازه ویرایش برای همه اعضا

او

نویسه گردانی: ʼW
به ضم الف - آب
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
او خردی. ("خ" با آوای زیر، "ر" با آوای زیر، "د" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، به ترک خوردگی گوشه لب گفته میشود.
او پنجه. (زبان مازنی)، نوبت آب. کشاورزان مازندرانی زمینهای شالیزارهای خود را در هنگام کمبود آب بنوبت آب میبندن. شایان توجه است، که زمان و اندازه آب ...
او ادنی . [ اَ اَ نا ] (ع ق مرکب ) یا نزدیک تر. یا آنکه نزدیک تر : فکان قاب قوسین او ادنی (قرآن 9/53).حریف خاص او ادنی محمد کز پی جاهش سر...
اَئوئی اَوَ: (اوستایی) به سوی، نزدیک، پایین
کیاله او. [ ل َ / ل ِ اَ / اُو ] (اِ مرکب ) آب چکیده ای از ماست . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بارده او. [ دَ ] (اِخ ) یکی از حکمرانان مشهور هند است . وی پس از تسخیر شهر قانوج واقع در شمال نهر هندو آنجا را پایتخت خود قرار داد و پس از آن ...
سازمان تجارت جهانی،World Trade Organization, WTO. نک سازمان تجارت جهانی.
عو. [ ع َ / عُو ] (اِ صوت ) آواز و بانگ و صدا و فریاد باشد، مطلقاً. (برهان قاطع) (آنندراج ). بانگ تیز. فریاد سخت . (صحاح الفرس ) : فتاده عو طبل ...
عو. [ ع َ ] ۞ (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان بز را زجر کنند و رانند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). عا. عاء. عای . (لسان...
آو. (اِ) آب : کی تواند که همچو ماغ چکاوبزند غوطه در میانه ٔ آو. سنائی یا لطیفی ؟دستی که جود با کف او آشناوش است دستی که آو در یم او آشناو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.