یاری
نویسه گردانی:
YARY
یاری. (ا)، (زبان مازنی)، جاری. "یاری" به همسر برادر شوهر گفته میشود.
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بهمن یاری . [ ب َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمدی سردسیربخش کهکیلویه است که در شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
حافظ یاری . [ ف ِ ] (اِخ ) مردی بغایت خوش طبع و خوش صحبت و شیرین کلام بوده و بیشتر اوقات تلاوت قرآن میکرد و علم قرائت را خوب میدانست و ازج...
یاری آباد. (اِخ ) دهی است از بخش نوبران شهرستان ساوه . 227 تن سکنه دارد و محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
یاری آباد. (اِخ ) دهی است از بخش بوئین زهرا شهرستان قزوین . 153 تن سکنه دارد. محصول آن غلات ، چغندر قند و نخود است . (از فرهنگ جغرافیایی ای...
یاری دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مدد کردن . همدستی کردن . همراهی کردن . مدد رسانیدن . در منتهی الارب کلمات زیر به «یاری دادن » معنی شده است : نص...
یاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) همراهی کردن . کمک کردن . اعانت . نصرت . امداد. مددکردن . ارداء. مناجده . معاونت . نصرت . صحبت صحابت . هناء. عوا...
یاری دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) یاریگر. معین . ناصر. نصیر. یاری ده : این نوشته ای است از جانب بنده ٔ خدا زاده ٔ بنده ٔ خدا ابوجعفر ا...
بنه علی یاری . [ ب ُ ن َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه است که در شهرستان بهبهان واقع است . و دارای 250 تن سکنه است...
یاری تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) پیشه ٔ خرده فروشی داشت و به یاری موزونی طبع بر دقیقه سنجی همت می گماشت :نه تنها دیده از نظاره ٔ روی نکو بست...