مار
نویسه گردانی:
MAR
مار
• «ازدواج یعنی با چشمان بسته، بهامید گرفتن یک مارماهی، دست فروبردن در جوالی پر از مار.»
o آرتور شوپنهاور
• «به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی»
o کلیله و دمنه
• «پرهیزم از آن عسل که با زهر آمیخت// بگریزم از آن مگس که بر مار نشست»
o تاریخ گیلان
• «کشندهتر از نیش مار، بچه حقناشناس است.»
o ویلیام شکسپیر
• «نزدیکی به آدمهای بی خردی که همیشه در زندگیشان اشتباه می کنند تاوانی دهشتناک دارد و اگر این رویداد رخ داد سرد و سخت باشید همچون کوه ، که مار به دور گردنتان چنبره زده است .»
o ارد بزرگ
• «و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت.»
o انجیل عهد عتیق، کتاب اشعیاء نبی- ۱۱، ۸
• «از بیم مار در دهن اژدها رفتن.»
• «از ترس جهنم به مار غاشیه پناه بردن.»
• «از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن.»
• «از مار نزاید جز ماربچه.»
• «چشم مور و پای مار و نان ملا کس ندید.»
• «خدا مار را شناخت ، براش پا نگذاشت.»
• «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد.»
• «زن بد بدتر بود از مار بد.»
• «زنبور به مار گفت: تو بزن من خود را می نمایم، من میزنم تو خود را نشان بده.»
• «مار از پونه بدش میآید، دم سوراخش سبز میشود.»
• «مار پوست بگذارد خوی نمیگذارد.»
• «مار تا راست نشود به سوراخ نمیرود.»
• «مار در آستین پروراندن.»
• «مار را بهدست دشمن باید گرفت.»
• «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.»
• «مار که پیر شد قورباغه سوارش میشود.»
• «مار ِ مرده نگزد.»
• «مثل مار، خوش خط و خال.»
• «همه را مار میزند، ما را خرچُسونه!»
• «آنکه عیب تو گفت، یار تو است// وانکه پوشیده داشت، مار تو است»
o اوحدی مراغهای
• «از درشتی ناید اینجا هیچکار// هم بهنرمی سرکند از غار مار»
o مولوی
• «از شه، زی فقیه چنان بود رفتنم// کز بیم مار در دهن اژدها شدم»
o ناصرخسرو
• «اگر دل خوش بود می خوشگواراست// شراب تلخ در غم زهر مار است»
o وحشی بافقی
• «اگر مار زاید زن باردار// به از آدمیزاده دیوسار»
o سعدی
• «با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ// اژدها را جنگ ننگ آید که با حربا کند»
o منوچهری دامغانی
• «بشنو این نکته را که سخت نکوست// مار به دشمنت که نادان دوست»
o سنایی
• «بهنرمی برآید ز سوراخ مار// که تیزی و تندی نیاید بکار»
o فردوسی
• «پسندیدست بخشایش و لیکن// منه بر ریش خلقآزار، مرهم// ندانست آنکه رحمت کرد بر مار// که آن ظلم است بر فرزند آدم»
o سعدی
• «تا تریاق از عراق آورند، مارگزیده مرده باشد»
o سعدی
• «جور دشمن چهکند گر نکشد طالب دوست// گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند»
o سعدی
• «چنان ز مرگ بترس از سیه سفیدی موی// که مرد مارگزیده ز شکل پیسه رسن»
o جمالالدین عبدالرزاق
• «چرا عمر طاووس و درآج کوته// چرا مار و کرکس زید در درازی»
o مصیبی
• «زنان ِ باردار ای مرد هشیار// اگر وقت ولادت مار زایند// ازآن بهتر بهنزدیک خردمند// که فرزندان ناهنجار زایند»
o سعدی
• «سر مار به دست دشمن بکوب!»
o سعدی
• «ظلم ماریست هرکه پروردش// اژدهایی شَد و فرو بردش»
o مکتبی شیرازی
• «عبث نبستهام از روی و موی راه نظر// گزیدهمارم و میترسم از سیاه و سفید»
o وحید قزوینی
• «گفتی که خاک میخورد آن راست همچو مار// گفتی ز باد میزید این همچو سوسمار»
o جمالالدین عبدالرزاق
• «گنج بیمار و گل بیخار نیست// شادی بیغم در این بازار نیست»
o مولوی
• «مار همانست به سیرت که هست// ورچه به صورت بدر آید ز پوست»
o سعدی
• «مخالفان را یک روز روزگار مده// که اژدها شود، ار روزگار یابد مار»
o فرخی سیستانی
• «من آزمودهام این رنج و دیده این سختی// ز ریسمان متنفر بود گزیدهٔ مار»
o سعدی
• «نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت// هرطفل نیسوار کند تازیانهاش»
o صائب تبریزی
• «هرکه او مار پرورد بهکنار// بگزد پرورنده را ناچار»
o مکتبی شیرازی
• «هرگز ایمن ز مار ننشستم// تا بدانستم آنچه خصلت اوست»
o سعدی
• «هست چون مار گـَرزه سیرت دهر// از برون نرم و از درون پر زهر»
o سنایی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
مار /mār/ معنی ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورتهای ...
مارmār معنی ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورتهای فلک...
مأر. [ م َءْرْ ] (ع مص ) (از «م ٔر») پر کردن مشک را. || تباهی انداختن میان کسان و بر دشمنی انگیختن دشمنی کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم ا...
مأر. [ م َءَ / م َءْرْ ] (ع مص ) تباه گردیدن زخم . || دشمنی اندیشیدن با کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گل مار. [ گ ُ ] (اِ) گونه ای است از تیره ٔ کاکتوس ها که برحسب شکل به نامهای مختلف نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 129).
کک مار. (ه. م. فا.) این مار گونه ای سمی و خطرناک با نام علمی Eristicophis macmahoniاز خانواده افعی ها یا Viperidaeبه شمار می رود.سری بزرگ، پهن، پوشیده...
شی مار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، مادر شوهر.
زن مار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، مادر زن.
کله مار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فقع شود.
کله مار. [ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).