اجازه ویرایش برای همه اعضا

فعل

نویسه گردانی: FʽL
فعل واژه ای تازی (عربی) است و به جای آن "کارواژه" را می توان بهره برد
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
پر فند و فعل . [ پ ُ ف َ دُ ف ِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، پرمکر و فسون . پرمکر و فسوس .
فعل و انفعال . [ ف ِ ل ُ اِ ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فعل ، کار و کردار چنانکه حرکت نجار در بریدن چوب . و انفعال اثر پذیرفتن چنانکه بریده ...
هفت فعل قلوب . [ هََ ف ِ ل ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حسبت ، ظننت ، خلت ، علمت ، رأیت ، وجدت ، زعمت . (برهان ).
یاورپویه - کارواژه یاور
فال . (ع اِ) در عربی فَأل با همزه . شگون . ضد طیره ، بمعنی نیک و بد هر دو استعمال نمایند. (منتهی الارب ). اغور. آغال . شگون . (ناظم الاطباء) ...
فال . (اِ) کپه . بخش بخش چیزی (چهارچهاریا بیشتر یا کمتر)، چنانکه گویند: گردو فالی یک قران ، یا گردوی تازه فالی صنار. (یادداشت بخط مؤلف ).- ...
فال . (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 71 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و کنار راه فرعی لار به گله دار واقع است...
فال . (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 61 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است . دامنه ای گرمسیر و دارای 25...
فأل . [ ف َءْل ْ ] (ع اِ) فال . رجوع به فال شود.
فال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) فالگیر. فالکباز. فالبین . طالعبین : به پیش زن فال زن برگذشت به مهتر نگه کرد و اندرگذشت . فردوسی .رجوع به فال شود...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برمک بلخی
۱۴۰۰/۰۱/۱۶
0
0

کارواژه نامی ساختگی از کسی است که پیداست هی دانشی نسبت به زبان پارسی و همچنین زبان عربی نداشته و چون گمان میکرده فعل به معنی کار است و با توجه به اینکه اگر بجای فعل میگفت کار پیوندی با فعل نداشت امده واژه را به ان چسبانده زهی بی دانشی و کار بیهوده -بوعلی سینا که دانشمندی پارسی است و زبان فارسی را نیکو میدانسته برای فعل را کنش ترجمه کرده هرواژه یا نامست یا کنش یا واج


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.