اجازه ویرایش برای همه اعضا

جلای وطن

نویسه گردانی: JLAY WṬN
جَلای وطن. ( جَلاء + وطن ) ترک وطن، بیرون رفتن از میهن خود.

امثال:

"مرا هر آینه لازم بود جلای وطن
چرا که مصلحت کار بیدلان سفرست" (خواجوی کرمانی)

"اگرچه در شیراز وسایل تحصیل از هر جهت مهیا بود، ولی اغتشاشات و جنگهای داخلی و قتل و غارت که چندبار در شیراز اتفاق افتاد شیخ* را مجبور به جلای وطن کرد و در سن پانزده سالگی راه بغداد را در پیش گرفت.

دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم

هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم

سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم**" (منبع: پرتال استان اصفهان - با اندکی تغییر)

* منظور شیخ اجل سعدی است.
** از غزلیات سعدی.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
دیاسپورا (به انگلیسی: Diaspora from Greek διασπορά, "scattering, dispersion") پراکندگی، مهاجرت یا آوارگی گروهی از مردم که دور از خانه و کاشانه اصلی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.