زری
نویسه گردانی:
ZRY
. از دیرباز در ایران زری یعنی پارچه های زربفت و سیم بفت می بافته اند. در اوستا از قالی های زربفت (zaranaēne upasterene ، یشت پانزدهم، 2) یاد شده است. گفتهاند خشایارشاه نیمتاجی زربفت به مردم آبدرا (Abdera) پیشکش کرده بود. 1 نگارندگان تاریخ اسکندر بارها به نمونههایی از این گونه پارچه در ایران اشاره کردهاند. 2 پلینی3 در بحث درباره پارچه های زربفت رومیان خاستگاه این هنر را در بافته های آتالیک[روزگار شاهان ملـــــــــــــــــقب به آتالوس] یافته و آن را ابداع شـــــــــــــــــــاهان آسیایی دانســــــــــــــته است (Attalicis vero iam pridem intexitur, invento regum Asiae)4. چینیها اشکارا داستانهای نویسندگان باستان را تأیید کردهاند.
در سالنامههای دودمان لیانگ آمده اســـــت که پارچههای زربفت و سیـــــمبفت ایرانی در سال 520 م. به رسم خراج از سرزمین هوا (Hwa) به دربار فغفور وو فرستاده شد. 5 شاه ایران ردایی زربفت به تن میکرد و این پارچهها در آن کشور تولید میشد. 6 از بافته هائی که در آنها تارهای زر بافته میشـــد بروشنی سخن رفته است؛7 این نام تقریباً به برگردان واژه فارسی zar-bāf [زرباف] میماند. 8 همچنین در شرح خراجهای پیشکشی که از کوا چو (Kwa čou) در کان ـ سو (Kan-su) به دربار فغفور شی تسون (Šiï Tsun) (958ـ954 م) از دودـــمان هو چو (Hou Čou) فرســـــــتاده شده بود از پارچــــههای زر و سیمبفت ایرانی همــــــراه با بافته های نــــــــــخی آن ـ ســــــــی (An-si) (سرزمـــــین پارت) نام برده شده است. 9 مردمان قرقیز پارچههای گرانبها ی پوشاک زنان خود را از آن ـ سی (کشور پارت)، پیـ تین (Pei-t‛in) (بیش بالیق در ترکستان)، و مردمان تا ـ شی (Ta-ši) (تاجیک، عربها) می گرفتند. پارچه های زربفت و سیمبفتی که عربها می بافتند چنان بزرگ بود که وزن هر یک بیست بار شتر می شد. بناچار تاجیک ها دربیست پاره کوچکتر می بریدند تا بتوان بر بیست شترگذارد و هر سه سال یکبار به قرقیزها داد. این دومردم پیمان همبستگی دوسویه با شرکت تبّتیها داشتند ؛ این پیمان حفظ کالاهای آنها از گزند راهزنان اویغور را تضمین میکرد. 1 نام hu kin (’’زربفت مردمان هو‘‘ یعنی ایرانیان) در Kwan yü ki2 در سخن از ختن آمده است. 3 چینیها نام ایرانی این گونه پارچه را نیز فرونگاشتهاند ـ هر چند تاکنون کسی در نیافته است. این نام tie است، که در عهد کهن *džiep، dziep، diep، dib تلفظ میشده4 و همبرابر است با صورت *dīb یا *dēp در فارسی میانه5 و برابر با واژه فارسی امروزی *dībā ]دیبا[ (’’پارچه ابریشمی،‘‘ پارچهای الوان که تار و پود آن هر دو از ابریشم است)، dībāh (’’پارچه زربفت‘‘) در فارسی جدید که تازی شده اش dībādž ]دیباج[ (’’نیمتنه زربفت، پارچه زری‘‘) است. این پارچه همراه نامش از ایران ساسانی به چین رفت و اعراب در دوره اسلامی با آن آشنا شدند. 6
این نام چینی برای پارچهای بافت ایران در Sui šu (Ch. 83, p. 7b) آمده است. در روزگاری بسیار پیشتر، در سالنامه دودمان هان (Hou Han šu, Ch. 116, p. 8) فرآورده سرزمین آیـلائو (Ai-lao) در یونـنان شمرده شده است. از آنجا که یونـنان آن روزگار از راه هند با تا تسین (Ta Ts‛in) در ارتباط بودشگفتی ندار: در سال 120 م، یون یو تیائو (Yun Yu Tiao) شاه سرزمین تان (T‛an) نوازندگان و تردستانی پیشکش فغفور چین کرد که میگفتند: ’’از مدیترانه آمدهاند که همان تاتسین است و اینکه در جنوبباختری قلمرو تان با تا تسین دادوستد میکنند." شارح سالنامه دودمان هان میگوید Wai kwo čwan 1 چنین آورده است که زنان چوـپو (Ču-po) (جاوه) tie سفید و پارچه آراسته می بافند. نویسه po (ابریشم)، که در سالنامه هان پیش از tie آمده نمایانگر یک جزء جداگانه است و بخشی از آوانگاشت نیست، همانطور که واژه kin، که در سالنامه سوئی پیش از آن آمده جزء آوانگاشت نیست؛ اما اینکه هم po و هم kin با tie ترکیب شدهاند نشانه و مؤید آن است که tie نوعی ابریشم زربفت بوده است. هیرت2 po و tie را به صورت یک کلمه مرکب درمیآورد تا آن را به سوگلیهای خود یعنی ترکها نسبت دهد. ’’نام po-tie بروشنی از یکی از زبانهای ترکی وام گرفته شده است. گویا نزدیکترین معادل آن واژه pakhta باشد که نام پنبه در ترکی جغتایی است." در اینجا دو لغزش بنیادی رخ داده است. اولاً گویش کانتونی که هیرت معمولاً در تلاش به منظور بازسازی وضعیت آواشناختی چین در دوران باستان دست به دامنش میشود در واقع نمایانگر زبان چینی باستان نیست بلکه تنها گویشی است امروزی در مرحله پیشرفتهای از تباهی آواشناختی. آواهای چینی باستان را تنها با بهر گیری از فرهنگهای آوایی چینی و بر مبنای دادههای زبانشناسی تاریخی مقایسه ای زبانهای هندوچینی میتوان بازسازی کرد. حتی در گویش کانتونی po-tie را pak-tip تلفظ میکنند و پیششرطی که در اینجا هست این است که الگوی اصلی بیگانه این واژه باید به یک صوت لبی ختم شود. آوایش کهنِ نه pak-ta ، که bak-dzip یا *bak-dip است که هیچ ارتباطی با pakhta ندارد. از این گذشته، بههیچ روی نمیتوان واژه بیگانهای را که در دوره هان در چین پدیدار میشود با واژه یکی از گویشهای کمابیش جدید ترکی پیوند داد، بویژه از آنرو که دادههای چینی مربوط به این نام هیچجا به ترکان نمی رسد؛ فزون بر اینکه واژه pakhta در اصل فارسی است نه ترکی. 3 اینکه واژه tie ، آنطور که شاوان گفته است،4 ربطی به پنبه داشته باشد درست نمی نماید؛ اما با توجه به وصف گیاه در Nan ši5 یا Lian šu6، میتوان پذیرفت که نام po-tie بعدها بر پنبه گذاشته شده باشد.
با توجه به اینکه po-tie در دوران باستان *bak-dib تلفظ میشده است، نشد ندارد که جزء بک، bak یادگاری از پمبک، pambak (’’پنبه‘‘) در فارسی میانه، پنبه، panpa [کذا در متن] در فارسی جدید (بمبگ، bambag در زبان آسی، بمبک، bambak در زبان ارمنی) باشد. چنانچه این فرض را بپذیریم، نام چینی po-tie (برابر با *bak-dib در فارسی میانه = pambak dīp) به معنای ’’زربفت پنبهای‘‘ یا ’’پارچه پنبهای‘‘ خواهد بود. po-tie هم کالای سرزمین های ایرانی بود: kin siu po tie یکی از کالاهای کان (K‛an) (سغد) در دوره ساسانی نام برده شده،1 و چنان که نشان دادیم، po-tie کالای سرزمین پارت نام خاص خود را داشته است. افزون بر این، po-tie در هند یافت میشود؛2 و در 430 م po-tie هندی از هوـ لوـ تان (Ho-lo-tan) جاوه به چین فرستاده میشد. 3برپایه متن کتاب Kiu T‛an šu4 تفاوت میان ku-pei (karpasa در زبان سنسکریت)5 و po-tie در این بود که اولی پارچهای خشن و دوّمی نرم بود. در اصطلاحنامه سالنامه تانگ در توضیح واژه tie آمده است: کرک و ’’پارچه کرکی‘‘ ؛ این
نامها در واقع به همان پارچههایپنبهای بر می گردد، اما همزمان گواهی است بر اینکه بیشتر چینیهای دوره تانگ چیستی راستین پنبه را نمیدانستند. در Kwan yü ki، po-tie کالای تورفان نامیده شده؛ در آنجا آمده است که نخش را از کرم ابریشم وحشی بدست آرند و چون الیاف نرم کنف است.
از دید من واژههای روسی التباس، altabās (’’پارچه زربفت یا سی بفت‘‘، ’’زری ایرانی‘‘:DAL' )، التماس، altemas لهستانی، و التوباس altobas فرانسه همانا بازسازی الدیباج، al-dībādž عربیـ فارسیاند که پیشتر گفتیم. توضیح این واژه بر پایه alto-basso ایتالیایی ریشهشناسی عامیانه ای است شوخی آمیز، و بر گرفته از واژههای ترکی altun (’’طلا‘‘) و b´az (’’پارچه‘‘)1 دانستنش نیز راه به جایی نمیبرد. اینکه بعدها پارچههایی با این ویژگیها در اروپا بافته شد هیچ ارتباط و ناسازی با خاستگاه این نام ندارد و اینوسترانتسف بی جا در اروپا به جستجوی ریشه اش بر آمده است. 2 در سده هفدهم روسها واژه altabás را از یونانیان گرفتند؛ و ابنروسته (Ibn Rosteh) که پیرامون سال 903 م مینوشت، از دیباج، dībādž یونانی آن روزگار سخن گفته است. 1 به گفته مکّری (Makkari)، دیباج را اعراب در آلمریای اسپانیا2، مرکز تولید ابریشم خود، می بافتند. 3 از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
زری بافی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل بافتن زری . زربفت بافی . (فرهنگ فارسی معین ).
در روزگاران پیشین ،کارگاه های طراز سازی ایران ،علاوه بر اینکه منسوجات گرانبها را برای داخل کشور تدارک می دیدند ، بخشی رانیز برای صدور به کشورهای دیگر ...
هنرهای دستی که از ذهنها رفتهاند/بخش نخست همه چیز درباره هنر زری بافی همه چیز درباره هنر زری بافی در دوره صفویه پارچههای زربافت و سیمبافت بهخص...
شانه زری . [ ن َ / ن ِ زَ ] (ص مرکب ) که شانه از زر دارد. || اصطلاحاً پارچه و یا جامه ای که دوش آن زردوزی شده باشد.- عبای شانه زری ؛ عب...
کاکل زری . [ ک ُ زَ ] (ص مرکب ) پسری که موی سرش طلایی باشد. || تعبیری تحسین آمیز پسر خردسال زیبا و تندرست را.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زری یراقی . [ زَ ی َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ،یهود کهنه خر دوره گرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
برنجک زری . [ ب ِ رِ ج َ ک ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی جامه ٔ سخت نازک با گلهای خرد زری که زنان از آن چارقد کردندی . قسمی جامه ٔ تن...
بنارس زری . [ ب َ رَ س ِ زَ ] (ترکیب وصفی ) نوعی جامه با تارهای زر. (یادداشت مرحوم دهخدا).