کاب
نویسه گردانی:
KAB
مکعب، کعب ( تازی شده ی کاب) و همچنین قاب که گویش دیگری از کاب است.
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن سور تابعی بودو بزمان خلافت عمر قضاء بصره میراند. (یادداشت مؤلف ). وی در جنگ بصره که بسال 36 هَ .ق . از هجرت رخ ...
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن شبیب عصری مکنی به ابوسلیمان از تابعان بود. (یادداشت مؤلف ).
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عاصم اشعری مکنی به ابومالک صحابی بود بعضی نام او را عبید و برخی عمرو گفته اند. (یادداشت مؤلف ).
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مکنی به ابوعبداﷲ از تابعان بود. (یادداشت مؤلف ).
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عجرة الانصاری مکنی به ابومحمد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابومحمد کعب در این لغت نامه و اعلام زرکلی ج 3 ص 812 شود.
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عدی [ ع َ دی ی ] از مردم حیره - شهری بنزدیک کوفه - بود. (یادداشت مؤلف از تاج العروس در ماده ٔ ح ی ی ). رجوع ب...
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبادبن عمرو از بدویان بود. رجوع به ابی السیر السلمی الانصاری و اعلام زرکلی ج 3 ص 813 شود.
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن لؤی بن غالب از اجداد حضرت رسول است و بنی عدی و بنی مدحج به وی منسوبند. (از حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 99 و 159)...
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن ماتع معروف به کعب الاحبار. رجوع به کعب الاحبار شود.
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن مالک انصاری مکنی به ابوعبداﷲ و بقولی عبدالرحمن صحابی بود. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 36 و 98 و110 و 137 و عیون الاخب...