کعب
نویسه گردانی:
KʽB
کاب ( تازی شده ی کاب) ، مکعب، و همچنین قاب که گویش دیگری از کاب است.
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبادبن عمرو از بدویان بود. رجوع به ابی السیر السلمی الانصاری و اعلام زرکلی ج 3 ص 813 شود.
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن لؤی بن غالب از اجداد حضرت رسول است و بنی عدی و بنی مدحج به وی منسوبند. (از حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 99 و 159)...
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن ماتع معروف به کعب الاحبار. رجوع به کعب الاحبار شود.
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن مالک انصاری مکنی به ابوعبداﷲ و بقولی عبدالرحمن صحابی بود. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 36 و 98 و110 و 137 و عیون الاخب...
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن مامة رجوع به کعب مامه شود.
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابوالحارث مولی عثمان بن عفان تابعی بود. (یادداشت مؤلف ).
کعب کعب . [ ک َ ب ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به کلمه ٔ «مال » شود در علم حساب . (از نفایس الفنون ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ام کعب .[ اُم ْ م ِ ک َ ] (اِخ ) نام دو تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 272 شود.