گزار
نویسه گردانی:
GZʼR
تاریخ
-
گزاردن = بازگویی و وارسی رویداد ها ، گزارش-
کار و کنش ها و انجام دادن کار ( از ویچارتی سانسکریت)
گزار = فرونویسی و بازگویی رویدادها و کارهای انجام شده در گذشته = تاریخ
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سینه گذار. [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (نف مرکب ) هر چیز که در سینه نفوذ کرده و از آن بگذرد. (ناظم الاطباء) : سنان سینه گذارت برون شود آسان ز کوه آهن ...
باعث و بانی انجام کار یا موضوعی
مَناسِک گُذار اصطلاحی است در مردمشناسی.
منظور از این اصطلاح توصیف آداب و رسومی است که در دوران حساس زندگی همچون زایش، بلوغ، پیوستن به گروه تازه، ز...
سندان گذار. [ س ِ گ ُ ] (نف مرکب ) که از سندان بگذرد. سخت برنده که از سندان عبور کند. که سندان را بشکافد. گذرکننده از سندان کسی که تیرش ا...
صخره گذار. [ ص َ رَ / رِ گ ُ ] (نف مرکب )سوراخ کننده ٔ صخره : صخره گذاری ، صحرانوردی ،کوه پیکری ، زمین هیکلی [ اسب ]. (سندبادنامه ص 251).
عنایت گذار. [ ع ِ ی َ گ ُ ] (نف مرکب ) ترک کننده ٔ عنایت . فروگذارنده ٔ توجه و احسان : جورپذیران عنایت گذارعیب نویسان شکایت شمار.نظامی .
فرمان گذار. [ ف َ گ ُ ] (نف مرکب ) فرمانده . (آنندراج ). حاکم ورئیس . (ناظم الاطباء). مقابل فرمان گزار : ز گردان سری با سپه شش هزاربدان جایگه ...
امانت گذار. [اَ ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه چیزی را بعنوان امانت بکسی بسپرد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امانت شود.
بنیان گذار.[ ب ُ گ ُ ] (نف مرکب ) مؤسس . (یادداشت بخط مؤلف ).
گذار گرفتن . [ گ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ازراهی عبور کردن . راهی را در پیش گرفتن : بسان جان عدو عکس غوطه زد در زخم بر آب چشمه ٔ تیغت اگر ...