اجازه ویرایش برای همه اعضا

حق

نویسه گردانی: ḤQ
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: انجس anjas (سنسکریت: ánjasa) کانود (بلوچی) 1 ـ شناختی‌ که‌ می‌توان‌ بالاترین‌ ارزش‌ را برای‌ آن‌ قائل‌ شد یا به آن نسبت داد. 2 ـ آنچه می‌تواند یا باید خرد آن را بپذیرد. 3 ـ همخوانی میان یک پدیده با باوری که در باره‌ی آن هست. 4 ـ آنچه که تنها یک پندار یا درک یا نتیجه‌ی یک گمان یا اشتباه حواس نیست؛ بلکه وجود هم دارد. 5ـ محدوده‌‌ی گفتاری و رفتاری برای هر کس 6ـ آنچه که از نظر قانون و عرف، از آن کسی است و باید به وی داده شود. 7ـ سزاواری. مانند اینکه گویند: حق او نبود که با وی چنین رفتار شود. 8ـ اجازه، مجوز. مانند اینکه به کسی گویند: تو حق نداشتی چنین چیزی بگویی. (Le Petit Robert 1) *****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
حق پرست . [ ح َ پ َ رَ ](نف مرکب ) پرستنده ٔ حق . خداپرست . عابد : یکی پارسازاده ٔ حق پرست فتادش یکی خشت زرین به دست . سعدی .نکونام و صاحبدل ...
حق شمری . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ ] (حامص مرکب ) صفت حق شمر. حق شناسی . سپاسداری . پاس گزاری .
حق شناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) پاسدارنده ٔ حق . صاحب حق : زو حق شناس تر نبود هیچ حق شناس زو بردبارتر نبود هیچ بردبار. فرخی .بندگان و کهتران ح...
حق جویی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) حق طلبی .
حق شکنی . [ ح َ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) چگونگی حق شکن .
حق قوشی . [ ح َ ] (ترکی ، اِ) نام ترکی صاقر است .
حق گذار. [ ح َ گ ُ ] (نف مرکب ) رجوع به حق گزار شود.
حق الله: بخش آفریدگار یگانه، رسد بیچون و بی مانند ./ آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.