مبارک
نویسه گردانی:
MBARK
مبارک:واژه ای که با آن آرزوی سرانجام نیکو یا بهره برداری خوب کردن برای کسی گفته یا نوشته می شود. زمانی که در ازدواج به عروس و داماد میگویند مبارک باشد، یعنی سرانجام تان خوش باشد و از هم جدا نشوید؛ و زمانی که برای خرید کالا یا خانه به کسی میگویند مبارک باشد، یعنی از آن به خوبی بهره برداری کنی. گرچه این واژه ریشه ی عربی دارد، ولی ساخته ی ایرانیان است؛ زیرا عرب ها می گویند مبروک. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فرخنده farxonde، خجسته xojaste، شاهنده shAhande.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مبارک . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَبرَک که خفتنگاه شتر باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مبارک . [ م ُ رَ ] (ع ص ) برکت کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) (ترجمان القرآن ). با برکت . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 چ 2 ص 231). برکت داده شده . و ...
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی الکریم رجوع به «ابن اثیر» و معجم الادباء چ مصر جزء 17 ص 71-77 شود.
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی طالب معروف به ابن دهان . رجوع به ابن دهان شود.
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن احمدبن زیدبن محسن معروف به شریف حسنی . وی از امراء مکه و بمدت دو سال از 1132 تا 1134 والی آنجا بود. پس به ...
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن احمدبن مبارک بن موهوب اللخمی . معروف به ابن المستوفی الاربلی ، مکنی به ابوبرکات معروف به شرف الدین (564-637...
مبارک . [ م ُ رَ] (اِخ ) ابن حسن بن احمدبن علی بن فتحان منصور شهرزوری ، مکنی به ابوالکرم ، مقری و در قراآت سرآمد و عالم بود وی در بیست و د...
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن سعید بن حمامی مؤدب . وی از مردم بغداد است . او مکتبی برای کودکان داشت و مردی فاضل و ادیب بود و خطی خوش داش...
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن شراره مکنی به ابوالخیر، طبیب و از نویسندگان . وی در حلب متولد شد و هم بدانجا نشأت یافت . چون دولت ترک بدانجا...
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) (1254 - 1334 هَ . ق .) ابن صباح بن جابربن عبداﷲبن صباح از اهل عنزة است که به امارت کویت رسید و در آنجا حکومت مست...