نیکی
نویسه گردانی:
NYKY
نیکی. (ا)، نام دختر است.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
نیکی پسند. [ پ َ س َ ] (نف مرکب ) طالب خیر : چو می خواهی ای مرد نیکی پسندکه نامی برآری به نیکی بلند. نظامی .قدیم نکوکار نیکی پسندبه کلک قضا...
نیکی فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) مرائی . (یادداشت مؤلف ). متظاهر به صلاح . ریاکار : منمای و مشنوان عمل خویش را به خلق زیرا عمل نهفته ز هر چشم...
نیکی فزای . [ ف َ ] (نف مرکب ) افزاینده ٔنیکی . نیکی و لطف و احسان بسیار کننده : مرا نام خوانند ناپاک رای ترا مرد هشیار نیکی فزای . فردوسی .به ...
نیکی سگال . [ س ِ ] (نف مرکب ) خوش نیت . خیراندیش . خیرخواه . نیکوسگال . مقابل بدسگال : خردیافته مرد نیکی سگال همی دوستی را بجوید همال . فردوسی ...
نیکی شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) شاکر. شکور.مقابل ناسپاس و کفور. (یادداشت مؤلف ) : جهاندار با فرّ و نیکی شناس که از تاج دارد ز یزدان سپاس . دقیق...
نیکی آموز. (نف مرکب ) آنکه به دیگران نیکورفتاری و احسان آموزد. (فرهنگ فارسی معین ). آمر به معروف : نیکی از سزاوار نیکی دریغ مدار و نیکی آم...
نیکی آموزی . (حامص مرکب ) عمل نیکی آموز. امر به معروف . رجوع به نیکی آموز شود.
نیکی اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) نکوکار. ثواب اندوز : پس از من تو بهروز و فیروز باش همیدون همه نیکی اندوز باش .شمسی (یوسف و زلیخا).
نیکی فرمای . [ ف َ ] (نف مرکب ) آمر به معروف . که مردم را به کار خیر و صواب دعوت کند : تا تو فرمان نبری خلق به فرمان نروندهرگزش نیک نباش...
نیکی اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) نیک اندیش . خیرخواه .