اجازه ویرایش برای همه اعضا

نظام

نویسه گردانی: NẒAM
الف¬ـ مجموعه قوانینی که یک کشور بر پایه آنها اداره می¬شود. ب¬ـ دولت یا حکومت به معنای دولت.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) محمود یزدی ، شاعر البسه . رجوع به نظام الدین قاری شود.
نظام الدین . [ ن ِ م ُدْ دی ] (اِخ ) مرتضی (شیخ ...)بن شیخ حسن شیخ الاسلام مقیم رشت از علمای قرن اخیر است و در 60سالگی به سال 1336 هَ . ...
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲ مکنی و مشهور به ابوالمعالی . رجوع به نصراﷲبن عبدالحمید و ابوالمعالی شود.
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) هبةاﷲ فارسی ، مکنی به ابونصر و ملقب به قوام الملک و نظام الدین ، وزیر سلطان رضی الدین ابوالمظفر ابراهیم بن...
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن عبدالرحمن . رجوع به یحیی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظام وظیفه . [ ن ِ م ِ وَ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خدمت سربازی . رجوع به سربازی شود.
نظام یافتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) سامان یافتن . به آیین و به سامان شدن . رواج و رونق گرفتن : نظام یافت همه شغل های بی تقدیرنسق گرفت ...
اصحاب نظام . [ اَ ب ِ ن َظْ ظا ] (اِخ ) اصحاب ابراهیم بن سیار نظام . گروهی که از عقاید ابراهیم مزبور پیروی میکردند. رجوع به نظامیه و ملل و ...
نظام الدوله . [ ن ِ مُدْ دَ / دُو ل َ / ل ِ ] (اِخ ) محمودبن محمد بغراخان ، مکنی به ابوالقاسم خواهرزاده ٔ سلطان سنجر است ، وی پس از اسارت خال ...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۸ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.