اجازه ویرایش برای همه اعضا

دوور

نویسه گردانی: DWWR
دوور ( duvar ) : در گویش لری ممسنی به معنی دختر
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دور سپوختن . [ س ِ ت َ ] (مص مرکب ) مولیدن . دفعالوقت کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورسپوزی شود.
قیاس دور. [ س ِ دَ / دُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) هرگاه نتیجه ٔ قیاس اقترانی را با یک مقدمه تألیف کنند آن قیاس را دایر خوا...
دور گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دور شدن . دور گشتن . (یادداشت مؤلف ). عران . انزیاح . زیوح . زیح . قصاء. قصاء. میط. میطان . طحو. نزح . نزوح ...
دائره ٔ دور. [ ءِ رَ / رِ ی ِ دَ / دُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک است .
تب بی دور. [ ت َ ب ِ بی دَ / دُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )تب نامنظم . نوبه ٔ غیرمنظم . تب دیوانه . رجوع به تب ودیگر ترکیبهای آن و نوبه ٔ غیر...
دوراوفتادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دور افتادن . برکنار ماندن . دورفتادن . جدا شدن . جدا ماندن : من از کنار تو دور اوفتاده ام چه عجب گرم قرار نباشد ک...
دور برداشتن . [ دَ / دُو ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به دور در آمدن . حرکت دورانی پیدا کردن همچنانکه چرخی به پیروی از محرکی . || مسلسل حرف زدن ....
دور استادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) دور ایستادن . فاصله گرفتن . با فاصله استادن . (یادداشت مؤلف ) : یک از دیگر استاد و آنگاه دور ۞ پر از درد باب...
دور افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله گزیدن . جدا شدن . || جداماندن . دور ماندن . (یادداشت مؤلف ). فاصله پیدا کردن : که مرد دلیر است و باد...
دور افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور انداختن . به جانب خارج افکندن . (ناظم الاطباء): اطراح ؛بیرون افکندن چنانکه چیزی بی ارز و هیچ نیرزن...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.