کلمه
نویسه گردانی:
KLMH
کلمه و کلام در قرآن
واژهی کلمه ریشه در زبان عبری وآرامی دارد، ریشه عبری آن (کالام) و ریشه آرامی آن (کِلام) ذکر شده است.
.1 برخی این واژه را به شکل (کَلم) آورده اند.2 واژهی کلمه در زبان عربی به شکل (الکَلِمة) و(الکِلمَة) آمده که اولی حجازی و دومی تمیمی است.3 و به قول فراء به شکل (کَلِمَه) آمده است.4 دهخدا نیز آن را به شکل( کلمه) میآورد.5 به نظر میرسد حرف «ها» آخر آن مقلوب از «تا»گردی است که در زبان عربی نیز همانند فارسی به «ها» مبدل شده است. اکنون که ریشهی این واژه را شناختیم، باید بگوییم که واژهی «کلمه» در زبان عربی که مصدر آن (کَلم) است، از دیدگاه بیشتر لغت شناسان بر زخم یا جراحتی گفته می شود که در بدن انسان یا حیوان اثر می گذارد؛ و لغت نویسان آن را به معنای (زخم کردن و مجروح نمودن) آورده اند.6 به نظر میرسد مفهوم مجروح کردن ریشه در زبان آرامی و عبری دارد، زیرا به نظر آقای مشکور، (کَلَمَ، کَلماً) در انگلیسی به شکل هییومیلیتد7 به معنای جریحه دار کردن، خوار و توهین کردن است که شکل آرامی آن کِلام میباشد و شکل دیگر انگلیسی آن «توواند جیسیناس»8 که به معنای مجروح کردن و زخم کردن است و شکل عبری آن «کالام» میباشد.9 بسیاری از لغت شناسان جمع «کَلم» را «کُلوم» دانسته10 و برخی دیگر جمع آن را «کُلوم وکِلام » آوردهاند.11 اکنون که معنای اصلی و ریشه کلمه را فهمیدیم، این سوال مطرح میشود که چه رابطه ای میان مفهوم سخن وگفتار با معنای لغوی کلمه یعنی زخم و جراحت برقرار است؟ درپاسخ باید بگوییم که معنای اصطلاحی کلمه همان سخن گفتن و تکلم کردن میباشد، اما ارتباط بین ایندو بحثی است که به آن خواهیم پرداخت. قوم عرب نیز مانند ما ایرانیان از این واژه برای تکلم کردن و سخن گفتن استفاده مینمایند، در اینجا بیشتر مفهوم اصطلاحی کلمه که همان گفتار و سخن است12 را در قالب مثال بیان میکنیم: مهمترین شکلهای مصدری این واژه عبارتند از: (الکَلِمَة) واژهای حجازی و (الکِلمَة) واژهای تمیمی که جمع آن (کِلَم) و (کَلِم) میباشد.13 فراء شکل سومی یعنی (کَلمَة) را نیز برای آن آورده که هم به شکل مونث و هم به شکل مذکر به کار میرود.14 جمع دیگر آن نیز (کَلِمات) است. 15لفظ «کلمه» و « کلم» نظیر لفظ «تمره» و «تمر» است، اولى در هر دو، جنس را مىرساند و دومى از هر دو، در فرد استعمال مىشود. لفظ کلمه هم بر لفظى اطلاق مىشود که بر معنایى دلالت کند، (در مقابل لفظ بىمعنا و موهوم که کلمهاش نمىخوانند) و هم بر جمله اطلاق مىگردد، حال چه آن جمله نظیر «زید قائم است» که تمام بوده و سکوت بر آن صحیح باشد، و یا نظیر جمله «اگر زید قائم باشد»، ناتمام و براى شنونده سؤالانگیز باشد، (که اگر زید قائم باشد چه مىشود، و یا چه مىکند). 16(الکَلِمَة) به معنای سخن، یک واحد شناخته شده از (کَلِم) و (کَلام) است و (کَلَمتُهُ تکلیماً) و (تَکَلَمتُ تَکلُماً) دارای مفهوم سخن می باشند؛ 17میبینیم که در دو جمله فوق کلمه دربابهای تفعیل و تفعل به معنای سخن به کار رفته است. اهل لغت، تکلیم را به معنى ابراز کلام به مخاطب میدانند، و صیغه تفعیل دلالت مىکند به جهت وقوع و تعلّق فعل به مفعول به و کلام به معنى مطلق ابراز چیزیست که در باطن باشد، خواه به وسیله الفاظ صورت بگیرد، و یا به وسیله موجودات خارجى، چنان که عنوان کلمه به حضرت عیسى (ص) اطلاق شده است. 18به این نمونه ها توجه کنید: کَلیم: الذی یکلمک وتکلمه (کسی که با تو سخن می گوید وتو باوی سخن می گویی). 19دراین مثال کلیم به عنوان شخص سخنگو به کار رفته است. ابوزید میگوید: « الرجلان لا یتکالمان ای لا یتکلمان» (آن دومرد با هم سخن می گویند). 20در دو نمونه فوق نیز کلمه ابتدا در باب تفاعل و سپس در باب تفعل نیز دارای مفهوم سخن است. از مجموعه مثالهای فوق در مییابیم که کلمه به شکل مصدری از ثلاثی مجرد، دارای مفهوم سخن گفتن و جراحت است، اما در قالب فعلی فقط به شکل ثلاثی مزید مفهوم سخن گفتن را داراست و ما در کتب لغت از ثلاثی مجرد فعلی را نیافتیم که معنای سخن گفتن را دارا باشد و در شکل مجرد آن فقط معنای زخم و مجروح کردن میدهد. پل ارتباطی و عامل پیوند معنای کلمه در لغت و اصطلاح، این است که همچنانکه زخم بر افراد تاثیر دارد، سخن نیز، اثری است که از متکلم در اذهان ایجاد میشود و باقی میماند. به این مثالها توجه کنید: الکلم الاصیل کارعب الکلم؛ سخن ریشه دار و اصیل چون زخم شگفت انگیز است. یا (جرح اللسان کجرح الید؛ زخم زبان چون زخم دست است) که اشاره به اثر نیش زبان شده است.21 ما نیز در فارسی میگوییم که نیش زبان از نیش شمشیر برندهتر و تیزتز است. 22اینک به بیان نظر دانشمندان و عالمان علم لغت درباره تاثیر(کَلم) و (کلمه) میپردازیم: به نظر راغب الکلم تاثیر و اثری است که با دو حس گوش و چشم درک میشود، (کلام) با حس شنیدن وکلم با حس دیدن. درشرح جامی آمده است که کلمه و کلام درنفوس و اذهان اثر میکند، همچنانکه زخم در اجسام تاثیر می گذارد. 23دیگران گفتهاند: کَلم اثری است از زخم و کلام اثری است که دلیل بر معنا دارد.24 طبرسی معتقد است اصل در (کلم) و(کلام) باب تاثیر است که جارح و زخم کننده از خود باقی میگذارد، کلام هم اثری است که دلیل بر معنا دارد. 25در تمام نمونههای فوق دیدیم که عامل تاثیر گذاری بر مجروح و سخن بر شنونده عامل پیوند محکمی است که میان جراحت و کلام وجود دارد و بهترین دلیل بر گفتار ما همان سخن شیرین فارسی است که مراد از آن تأثیر سخن و کلام است که از زبان جاری میشود و گاهی چنان در دل انسان نفوذ میکند که اثر شمشیر و نیزه دارای چنان نفوذی نیست؛ اما نکته مهمی که نباید فراموش شود آن است که اثر زخم، قابل رؤیت و دیدن است، ولی اثر کلام ذهنی و شنیدنی است؛ لذا اصل در واژهی کلمه و کلام، همان (کلم) است که معنای زخم و جراحت را داراست و این زخم نشان و اثری است که از جارح میماند بنابراین در تفسیر آیات قرآنی ما با این مفاهیم کلمه- یعنی دلیل، اثر و نشانه- کار داریم و ثابت خواهیم نمود اگرخداوند موجود یا مخلوقی را کلمه خود بداند بدان دلیل است که همه آفریده های الهی و مجموع کل هستی دلیل، اثر و نشانی روشن بر قدرت، علم و اراده خداوند میباشد، با این تفاوت که بعضی از این موجودات دلالتی قویتر و اثری محکمتر در راهیابی انسانها به سوی خداوند دارند. اشکال فعلی کلمه قبلاً ذکر کردیم که «کلمه» به شکل ثلاثی مجرد فقط معنای زخم دارد، البته در شکل فعلی آن و نه مصدری. اما در ثلاثی مزید، کلمه هم به معنای زخم و هم به معنای سخن گفتن به کار میرود و در بابهای تفعیل و تفعّل، تکلیم معنای جراحت دار کردن و سخن گفتن را میدهد و تکلّم، فقط به معنای سخن است. همچنین این واژه، در بابهای مُفاعَله، یعنی مکالمه و تَفاعُل یعنی تکالم، به کار رفته است و باید بگوییم که هر یک از این اشکال، دارای معانی خاصی است که به آنها اشاره میکنیم: « کالَمتُهُ اذا حادَثتُهُ» با او صحبت کردم، آنگاه با او گپی زدم و گفت و گو کردم. این عبارت برای سخن گفتن پس از دوری و جدایی به کار می رود. 26عدهای از لغت نویسان، «تکلیم» و «تکلّم» را به معنای سخن گرفتهاند. 27در قرآن کریم نیز کلمه در این دو باب، معنای «سخن» را میدهد، مانند: «...وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیما» و «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجات...»و «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِم...» و « ...لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحمن» نکته دیگر اینکه در تکلیم، بیشتر مراد سخن، مخاطب است و در تکلّم، متکلّم منظور است.28 قرشی نیز معتقد است در تکلیم مراد و منظور، مفعول است مانند: «...وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیما» و در تکلّم بیشتر فاعل مراد است مانند: « ...لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحمن».29 ابن منظور « یَتَکالَمان» را به معنی سخن گفتن با مشاجره آورده است. 30با توجه به مطالب فوق، کلمه هم به شکل مجرد و هم به شکل مزید در بابهای « تفعیل، تفعّل، تفاعل و مفاعله» به کار رفته است، یعنی « تکلیم، تکلّم، تکالم و مکالمه»، ولی در سایر ابواب ثلاثی مزید به کار نرفته است. ضمناً در قرآن کریم نیز کلمه به صورت فعل ثلاثی مجرد به کار نرفته، لیکن به شکل مصدری بسیار تکرار شده است. اشکال مصدری کلمه کلمه به غیر از کاربرد فعلی در سایر مشتقات نیز دارای معانی زیر است: الکَلام: به معنی «التّینُ الیابِسُ» یعنی خاک خشک و «الارضُ الغلیظَةُ» یعنی زمین سخت و خشن. 31احتمالاً وجه تسمیه این دو به کلام تأثیر گذاری خشکی و زمین سخت بر محیط اطراف است. الکَلیم: برخی آن را به معنای شیر زخمی گرفته و گفتهاند که مردی که زخم زبان میزند چون شیر است. برخی دیگر آن را به معنای «جریح» گرفتهاند یعنی مرد زخمی، جمع آن نیز «کَلما» است.32 عدهای نیز آن را به معنای شخصی که با شما سخن میگویدو یا مرد سخنگو گرفتهاند.33 کَلِمَن: چهارمین حرف هجاست.34 ارتباط کلمه با قول و نطق در تعریف قول آورده اند که قول سخنی است مرتب و در نزد محقق هر لفظی است که زبان به آن گویا باشد و به عبارتی دیگر زبان آن را بگوید، خواه آن لفظ تمام یا ناقص باشد. فاعل آن «قائل» و مفعول آن «مقول» است. 35گفته شده کلمه بر قول حمل می شود لیکن کلمه به خودی خود اکتفا می کند و آن جمله است ولی قول به خودی خود اکتفا نمی کند و آن جزئی از جمله است، سیبویه نیز معتقد است آنچه حکایت می شود کلام است، نه قول و مستدلترین دلیل در بین کلام و قول آن است که گویند قرآن کلام خداست، نه قول خدا. 36برخی گفته اند کلمه از قول خاص تر است، زیرا قول بر مفردات، ولی کلمه بر انواع سه گانه اسم، فعل و حرف اطلاق می شود. 37نطق یا منطق همان کلام است و کلماتی چون «اَنطَقَهُ، ناطقَهُ و استنطَقَهُ» همگی معنای کلمه را دارد 38و همهی این عبارات معنای به «سخن درآوردن» را می دهد. در تفاوت بین نطق و کلام باید بگوییم کلام آن چیزی است که از تعدادی حرف شنیدنی نظم یافته، تا اینکه از کتابت و نوشتن متمایز گردد، پس کلام، مجموعه ای از حروف مسموع است که از بسیاری از صداهای پرندگان قابل تشخیص و تمیز است. 39باید متذکر شویم که نطق هم از آن انسان است و هم حیوان و غیر ایندو را صامت می نامند، ولی کلام خاص انسان است، لذا به هر صدایی که شنیده شود، کلمه اطلاق نمی شود و نیز به هر چیزی که نوشته شود و قابل خواندن نباشد، کلام نمی گویند، زیرا همچنان که گفتیم کلام در اذهان اثر می کند، پس چون هر نوشتهی ناخوانایی قابلیت تأثیر بر ذهن را ندارد دیگر به آن کلام نمی گوییم.
اطلاعات اضافی
منبع:1 - مشکور، محمدجواد، فرهنگ تطبیقی عربی با زبان های سامی و ایرانی، تهران : بنیاد فرهنگ ایران، 1357ش، ج2، ص 733. 2 - دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، موسسه چاپ وانتشارات دانشگاه تهران، 1377ش، ج11، ش 16306. 3- فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم : انتشارات هجرت، 1410 ق، ج5، ص378؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، تحقیق احمد عبد العلیم البردونی، قاهره : الدار المصریة للتألیف و الترجمة، بی تا، ج10، ص264. 4- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت : دارصادر، چاپ سوم، 1414ق، ج12، ص522. 5- دهخدا، ج 11، ش16307. 6- جر، خلیل، المعجم العربی الحدیث، ترجمهی حمید طیبان، تهران : امیرکبیر، 1388ش، ج2،ش733؛ قریب، محمد، تبیین اللغات لتبیان الآیات، تهران : بنیاد، 1366ش، صص 375-377؛ قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران : دار الکتب الإسلامیة، 1371 ش، ج6، ص140؛ مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360ش، ج10، ص107؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، به تحقیق صفوان عدوان داودی، بیروت : دارالعلم، چاپ اول، 1412ق، ص439؛ ابن درید، محمدحسن، ترتیب جمهرة اللغة، به تصحیح عادل عبدالرحمن بدری، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی،1386ش، ج12، ص981؛ فراهیدی، ج5، ص378؛ ازهری، ج10، ص264؛ ابن منظور، ج12، ص522. 7-Humilate 8 -Towound (gesenius ) 9- مشکور، ج2، ص744. 10- فراهیدی، ج5، ص378؛ ازهری، ج10، ص264؛ راغب اصفهانی، ص439. 11 - ابن منظور، ج12، ص522؛ مصطفوی، ج10، ص107؛ جر، ج2، ص733م. 12- انوری، حسن، فرهنگ سخن، تهران : انتشارات سخن، 1381ش، ص5888. 13 - فراهیدی، ج5، ص378؛ ازهری، ج10، ص264. 14 -ابن منظور، ج12، ص522. 15 - مصطفوی، ج10، ص107. 16- طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم : دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، ج3، ص 192. 17 -ابن درید، ج2، ص981. 18 - مصطفوی، ج 3، ص295. 19 -فراهیدی، ج5، ص378؛ ازهری، ج10، ص264. 20 - ابن درید، ج2، ص981. 21 - راغب اصفهانی، ص440؛ مصطفوی، ج10، ص107. 22- راغب اصفهانی، ص440. 23- قریب، ص377 . 24 - راغب اصفهانی، ص440؛ مصطفوی، ج10، ص107؛ قریب، ص377 . 25- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، به تحقیق رضا ستوده، تهران : انتشارات فراهانی، 1360ش، ج 1، ص 88. 26- ابن منظور، ج12، ص523. 27 - فراهیدی، ج 5، ص378؛ ازهری، ج10، ص264؛ مصطفوی، ج10، ص107؛ قرشی، ج6، ص140؛ طبرسی، ج1، ص88، ابن منظور، ج12، ص523. 28- مصطفوی، ج10، ص107. 29- قرشی، ج6، ص140 30- ابن منظور، ج12، ص523. 31- ابن درید، ج2، ص981؛ مصطفوی، ج10، ص107؛ ابن منظور، ج12، ص523. 32- ابن منظور، ج12، ص523. 33-فراهیدی، ج5، ص378؛ ازهری، ج10، ص 264. 34-خلیل جر، ج2، ص733م. 35- خلیل جر، ج2، ص733م. 36- ابن منظور، ج11، ص572. 37 - راغب، ص 439. 38 - جوهری، ج4، ص 159. 39 - طبرسی، ج1، ص88.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
کلمح . [ ک ِ م ِ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). خاک و گرد و غبار. (ناظم الاطباء).
کلمة. [ ک َ ل ِ م َ ] (ع اِ) یک سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن . لفظ. کلام . (ناظم الاطباء). کَلمَه . (اقرب الموارد). سخن . یک سخن . (یاددا...
کلمة. [ ک ِ ل َ م َ ] (ع اِ) سخن و لفظ و کلمه و کلام . (ناظم الاطباء). ج ، کِلَم . (ناظم الاطباء).
کلمة. [ ک ِ م َ ] (ع اِ) سخن . لفظ. کَلِمَه . ج ، کلمات . (ناظم الاطباء). کَلِمَه . (منتهی الارب ). و رجوع به کَلِمَه شود.