فرض
نویسه گردانی:
FRḌ
الفرض فی الفقه الإسلامی هو العمل الواجب على المسلم المکلف أن یعمله، فتارکه یأثم، وفاعله یؤجر.ویقسم الفرض إلى فرض عین وفرض کفایة.أما فرض العین فهو المفروض على کل مسلم(طبعا إذا تحققت فیه شروط الفرض)،وأما فرض الکفایة فهو العمل الذی إذا أدته فئة من المسلمین سقط عن الآخرین.فالصلوات الخمس فرض عین لأنها واجبة على کل مسلم، وکذلک الحج مرة واحدة فی العمر.وصلاة الجنازة فرض کفایة، لأنه یکفی أن یصلی على المیت فئة من المسلمین وحینها تسقط عن الباقی،أما إن لم یؤدها أحد فإن کل من امتنع عنها مع قدرته علیها یأثم.ولکل فرض شروط کیما یصبح مفروضا على شخص معین،فالصیام مثلا لا یفرض فی رمضان إلا على المستطیع صحیا، المقیم الذی لیس على سفر إلى آخر هذه الشروط. فالمریض صاحب عذر یسقط عنه فرض الصیام حتى یشفى.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فرز. [ ف َ ] (ص ) بزرگ که در مقابل کوچک است . (برهان ).
فرز. [ ف ِ ] (ص ) چست . چابک . چالاک . جَلد. قبراق . || تند. سریع. || (ق ) زود. به سرعت . (یادداشت به خط مؤلف ).
فرز. [ ف ِ ] (اِ) مهره ای از مهره های شطرنج که به منزله ٔ وزیر است . (برهان ). و آن را فرزین گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرزین و فرزان ش...
فرز. [ ف ُ ] (اِ) سبزه ٔ تروتازه . رجوع به فِرز شود. || غلبه و زیادتی . || کنار دریاهاو رودخانه های بزرگ که کشتی و سنبک در آنجا بایستند و ...
فرز. [ ف ِ ] (ع اِ) راه بر پشته .(آنندراج ) (اقرب الموارد). || نصیب جداشده برای صاحب آن . ج ، افراز، فروز. (اقرب الموارد).
فرز. [ ف َ ] (ع اِ) زمین هموار پست . (منتهی الارب ). گشادگی بین دو کوه و گویند: ما اطمأن من الارض بین ربوتین . (اقرب الموارد). || (مص ) ...
فرز. [ ف ُ رُزز ] (ع ص ) بنده ٔ صحیح یا آزاد صحیح پرگوشت نازک اندام . (منتهی الارب ). العبدالصحیح و قیل الحر الصحیح التار. (اقرب الموارد).
تر و فرز. [ ت َ رُ ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ و ص مرکب ) به چابکی . به چالاکی . به تندی . بی فاصله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).