اجازه ویرایش برای همه اعضا

بن

نویسه گردانی: BN
بلیت
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
بن . [ ب ُ ] (اِ) بنیاد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پایه . اساس . پای . اصل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو بشنید...
بن . [ ب ُن ن ] (ع اِ) نوعی طعام است مانند آبکامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بن . [ ب ِن ن ] (ع اِ) پیه . فربهی ، یقال :بن علی بن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || جای بدبو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بن . [ ب َن ن ] (ع مص ) مقیم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بن . [ ب َ ] (اِ) خرمن و باغ و زراعت را گویند، چه باغبان و نگاهبان زراعت و محافظ خرمن را بنوان هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). باغ و زراعت...
بن . [ ب ِ ] (ع اِ) پسر. (آنندراج ) پسر. مخفف ابن . صورتی از ابن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : یکی نامه بنوشت فرخ دبیرز دارای داراب بن اردشیر....
Bon در لهجه پارسی غور به معنی انتهای روده که در سوراخ مقعد وکون قرار دارد . و در زمان استحمال دارو های شیاف و دارو در داخل بن قرار می گیرد ،
ابراهیم بن حمادبن اسحاق بن حماد. [ اِ م ِ ن ِ ح َم ْ ما دِ ن ِ اِ ق ِ ن ِ ح َم ْ ما ] (اِخ ) از فقها و روات مالکی و مکنی به ابواسحاق است . از ...
ابراهیم بن محمدبن سعدان بن المبارک . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ن ِ س َ ن ِ نِل ْم ُ رَ ] (اِخ ) رجوع به ابن سعدان ابراهیم ... شود.
در افسانه‏ های عرب آمده است که چون مردی از بنی زهره 1 عاشق می‏شد، راز خود را پنهان می‏کرد و درد عشق را آن قدر در دل نگاه می‏داشت که او را از پای در می...
« قبلی صفحه ۱ از ۵۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.