اجازه ویرایش برای همه اعضا

کش

نویسه گردانی:
کوه - هندوکش=هندوکوه - بزکش=کوهی درنزدیکی تبریز - کولی کش=کوهی بین اصفهان و شیراز
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
کش . [ ک ِ ] (اِ صوت ) امر به دور کردن و راندن مرغ . (برهان ). کلمه ای است که بهنگام راندن و دور کردن مرغ و خروس گویند. کیش . کیش کیش . کش...
کش . [ ک َش ش ] (ع مص ) کشیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به کشیش شود.
کش . [ ک ُش ش ] (ع اِ) آنچه بدان خرمابن را گشنی دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کش . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است از ماوراءالنهر نزدیک به نخشب و مشهور به سبز. گویند حکیم بن عطا که به مقنع اشتهار دارد مدت دو ماه هر شب م...
کش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربازان شهرستان ایرانشهر با 150تن سکنه . ساکنین آن از طوایف سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)...
کش . [ ] (اِخ ) دهی است از توابع طالقان شهرستان تهران با 734تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کش. ک با آوای زبر، ش ساکن، (ا)، (زبان مازنی)، پهلو ، بغل، کنار. "کش‌بن" زیر‌بغل، "دیفار کش" کنار دیوار.
کش. ک با آوای زیر، ش ساکن، (ا)، (زبان مازنی)، مدفوع، ان، گه.
کش با فتحه «ک» در زبان تبری (مازنی) به معنای پهلو می باشد.
کش با کسره «ک» در زبان مازنی (تبری) به معنای شاش و ادرار می باشد.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.