عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
(= زندگی) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: آیو ãyu (سنسکریت)، یائوش، جیتی (اوستایی)
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن هرمز. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عبدالواحد هنتاتی . رجوع به ابوحفص (عمربن یحیی اول ...) و عمر حفصی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد هنتاتی . رجوع به عمر حفصی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمیر اسیدی . رجوع به عمر اسیدی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن عمربن علی بن رسول . رجوع به عمر رسولی (ابن یوسف ...) شود.
تلخ عمر. [ت َ ع ُ ] (ص مرکب ) تلخ عیش . آنکه به سختی و زحمت زندگانی می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
عمر حمد.[ ع ُ م َ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی . وی شاعر و از مجاهدان ملی بلاد شام در قرن اخیر است . اصل او از مصر و تولدش در بیروت بود. وی در...
عمر خاص . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) لقب جرجیس پیغمبر که کافران سه بار او را کشتندو باز زنده شد. (از آنندراج ). رجوع به جرجیس شود.
عمر جمل . [ ع ُ م َرِ ج َ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبداﷲ جمل . صوفی بود. او راست : التحفة البهیة الحسناء فی شرح اسماء ربنا الحسنی که در سال 119...
عمر طبع. [ ع ُ رِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از عمر یکصدوبیست سال است ، زیرا نزد حکما عمر نوع انسان صدوبیست سال باشد و کمی و بیشی آ...