اجازه ویرایش برای همه اعضا

صفت

نویسه گردانی: ṢFT
صفت: واژه ای که می تواند مستقیم یا غیر مستقیم به نامی که با جنس آن همخوانی دارد افزوده شود تا ویژگی یا رابطه ای از آن نام را بیان نماید.(le petit Robert 1). همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای سغدی بِژنا bežnA می باشد. **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سفط. [ س َ ف َ ] (ع اِ) جامه دان که بر شکل جوال یا مانند کدوی خشک میان تهی باشد. ج ، اسفاط. (از آنندراج ) (منتهی الارب ). سبد جامه . (دهار) : ...
سفط. [ س َ ] (ع مص ) جوانمرد و پاکیزه نفس گردیدن . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سفت گر. [ س ُ گ َ ] (ص مرکب ) (از: سفت «سفتن » + گر، پسوند شغل و مبالغه ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شخصی را گویند که مروارید و مرجان و ...
سفت زن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) اسب سفت زن ؛ آنکه دست او از طرف شانه لنگد : سفت زن اسب که از شانه ٔاو در رفتن هر زمان آید در گوش دگرگون دست...
هم سفت . [ هََس ُ ] (ص مرکب ) همدوش . (یادداشت مؤلف ) : زنده مر خلق راست راهنمای مرده هم سفت سید بشر است .؟(از المعجم شمس قیس ).
به معنی یخ که به آن او(آب)سفت این کلمه منصوب است که در فندرسک استفاده میشده پیشتر در روستای شفی آباد شنیده شده است که بکار برده شده است رضا برزگر
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نیم سفت . [ س ُ ] (ن مف مرکب ) نیم سفته : یکی سفته و دیگری نیم سفت یکی آنکه آهن ندیده ست جفت . فردوسی . || کنایه از ناتمام . (غیاث اللغات ...
سفت کاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) مقابل نازک کاری در بنایی . (یادداشت مؤلف ). محکم کاری .
سفت و سخت . [ س ِ ت ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) محکم و استوار و پابرجا. بسیار مقاوم .- سفت و سخت ایستادن ؛ سخت مقاومت کردن و ابرام ورزی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.