اجازه ویرایش برای همه اعضا

عالی

نویسه گردانی: ʽALY
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آگراب ãgrâb (مانوی: ágrâv)، 2- بورژاک buržâk (پهلوی)، 3- هاواپ hâvâp (اوستایی: havapangh) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۸۹ ثانیه
علی ترک . [ ع َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) (شیخ ...) در تاریخ حبیب السیر آمده است که شیخ محمود زنگی عجمی کرمانی نخستین بار به همراهی شیخ علی ترک ...
علی پاشا. [ ع َ ] (اِخ ) وی از امرای متهور سپاه ایلدرم بایزید در جنگ با امیرتیمور گورکانی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 508).
علی پاشا. [ ع َ ] (اِخ ) ابن افراسیاب پاشا. وی پس از پدرش ، از طرف سلطان عثمانی والی بصره گردید. و در اواخر عمر به هند کوچ کرده و در آنجا ...
علی بلند. [ ع َ ب َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات ، بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 36 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. ناحیه ای است ...
علی بلخی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن احمد بلخی ، مکنّی به ابوالقاسم . یکی از علمای نجوم بود. او راست : 1 - سرالاسرار فی حقیقة التیسیر و کیفیة...
علی بلخی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد منجوزانی بلخی . رجوع به علی منجوزانی شود.
علی جلال . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن محمدبن محسن جلال حسنی صنعانی . عالم و ادیب بود و در حدیث و تاریخ و فرایض و منطق و ادبیات...
علی جلال . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) حسینی . از قضات بود و در علم و ادب و شعر و تاریخ نیز دست داشت . وی از مدرسه ٔ حقوق مصر فارغ التحصیل شد و در امور...
علی جعفر. [ ع َ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی ، بخش شیب آب شهرستان زابل .واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سکوهه و 11 هزارگزی خاور ر...
علی جعفر. [ ع َ ج َ ف َ ] (اِخ ) (امیر...). وی از امرای دربار سلطان ابوسعیدبن اولجایتو بود. و پس از استیلای امیر شیخ حسن ایلکانی بر آذربایجان...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.