اجازه ویرایش برای همه اعضا

عالی

نویسه گردانی: ʽALY
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آگراب ãgrâb (مانوی: ágrâv)، 2- بورژاک buržâk (پهلوی)، 3- هاواپ hâvâp (اوستایی: havapangh) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۷ ثانیه
علی قدسی . [ ع َ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) (علامه ...) ابن ایوب قدسی شافعی . ملقب به علاءالدین . او راست : اللباب فی تسلیة المصاب . (از کشف الظنون حاج...
علی قدسی . [ع َ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) ابن حبیب اﷲبن محمدبن نوراﷲبن ابی اللطف شافعی قدسی . فقیه بود و افتاء شافعیه را در قدس بر عهده داشت . وی در...
علی قدمی . [ ع َی ِ ق ُ دَ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن درویش بن حاتم بحرانی قدمی . ملقب به زین الدین . رجوع به علی بحرانی شود.
علی قرافی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن احمد قرافی انصاری مصری شافعی . متوفی در حدود سال 940 هَ . ق . او راست : 1- الجواهر المکللة. 2- الصوارم ...
علی قرافی .[ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن محمد قرافی قاهری نقاش . ملقب به نورالدین . رجوع به علی نقاش شود.
علی قرافی . [ ع َ ی ِ ق َ ](اِخ ) ابن عثمان بن نصر قرافی . مکنی به ابوالحسین . از متصوفه ٔ مشهور قرن چهارم هَ . ق . وی زمان خلافت المقتدر با...
علی فیضی . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) تربتی . وی شاعر و از اهالی تربت حیدریه ٔ خراسان بود. و برخی از تذکره نویسان گویند که به هند سفر کرده اکبرشاه...
علی قابسی . [ ع َ ی ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف معافری مالکی . مشهور به ابن قابسی و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بن محمدبن ... و نیز ...
علی کاظمی . [ ع َ ی ِ ظِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی آل محظوظ وشاحی اسدی کاظمی . رجوع به علی محفوظ شود.
علی کاظمی . [ ع َ ی ِ ظِ ] (اِخ ) ابن عطیفةبن مصطفی بن عیسی بن جلال الدین بن رضاءالدین بن سیف الدین بن میثةبن رضاءالدین بن محمدعلی بن عطیفه ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.