اجازه ویرایش برای همه اعضا

عالی

نویسه گردانی: ʽALY
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آگراب ãgrâb (مانوی: ágrâv)، 2- بورژاک buržâk (پهلوی)، 3- هاواپ hâvâp (اوستایی: havapangh) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۲ ثانیه
علی زبیری . [ ع َ ی ِ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن داوودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره ٔ زبیری قرشی اسدی . ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن ...
علی زرندی . [ ع َ ی ِ زَ رَ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسن زرندی انصاری . ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . محدث بود و در حرمین حدیث میگفت ....
علی زرویلی . [ ع َ ی ِ زَرْ ] (اِخ ) ابن احمدبن قاسم بن موسی . مشهور به مصباح زرویلی . ادیب بود و او را نظمی نیکو است . وی در سال 1097 هَ . ...
علی زرویلی . [ ع َ ی ِ زَرْ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالحق زرویلی . مشهور به صغیر و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی صغیر شود.
علی زریاب . [ ع َ ی ِ زِرْ ] (اِخ ) ابن نافع. مکنی به ابوالحسن و ملقب به زریاب . مولای مهدی خلیفه ٔ عباسی و موسیقی دان مشهور عهد خویش بود....
علی زهراوی . [ ع َ ی ِ زَ ] (اِخ ) ابن سلیمان زهراوی . مکنی به ابوالحسن . عالم در حساب و هندسه و طب و تفسیر و فقه و زبان عربی بود و بسیاری...
علی زنبقی . [ ع َ ی ِ زُم ْ ب َ ] (اِخ ) ابن نصربن سلیمان زنبقی لغوی . مکنی به ابوالحسن . وی ادیب و خوش خط بود و یاقوت حموی گوید که کتب ا...
علی زنبیر. [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن احمد زنبیر. مکنی به ابوالحسن . وی ساکن شهر سلا بود و وفات او بعد ازسال 1320 هَ . ق . بوده است . او راست :...
علی زنبیلی . [ ع َ ی ِ زَم ْ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد جمالی حنفی رومی زنبیلی . ملقب به علاءالدین . رجوع به علی جمالی شود.
علی زنجانی . [ ع َ ی ِ زَ ] (اِخ ) ابن محمد حسین زنجانی . متکلم و شاعر متوفی در سال 1136 هَ . ق . او را ارجوزه ای است در علم کلام . (ازمعجم ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.