مخدوم
نویسه گردانی:
MḴDWM
(= خدمتکار) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ساپیک، ساپیت (ساپ = خدمت؛ سنسکریت + پسوندهای یاتیکی(= مفعولی) «یک» (پهلوی) «یت» سنسکریت)
راژیک، راژیت (راژه = خدمت؛ کردی + «یک، یت»)
پَریوپیک، پَریوپیت (پَریوپ از سنسکریت: پَریوپاس= خدمت + «یک، یت»)
آنْواسیک ãnvãsik، آنْواسیت ãnvãsit (آنواس از سنسکریت: اَنواس= خدمت + «یک، یت»)
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مخدوم . [ م َ ] (ع ص ) خدمت کرده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خدمت کرده شده و آغا و صاحب و خداوند. (ناظم الاطباء). بزرگ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مخدوم اعظم . [ م َ اَ ظَ ] (اِخ ) حاج محمد خبوشانی ،از اکابر عرفای عهد شاه اسماعیل صفوی و از اولیای کبار و موالیان اهل بیت طهارت بود. وی مر...
مخدوم الملک . [ م َمُل ْ م ُ ] (اِخ ) ملا عبداﷲ سلطان پوری ، از اکابر علما و عرفا و فقرای هند می باشد که در اوائل به مخدوم الملک معروف بود. او ...
مخدوم کندی . [ م َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهارمحال اویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 104 تن سکنه دارد. (از فرهن...
مخدوم المهائمی . [ م َ مُل ْ م َ ءِ ] (اِخ ) رجوع به علی بن احمد مهائمی شود.
مخدوم سیداحمد. [ م َ س َی ْ ی ِ اَ م َ ] (اِخ ) وی در نیشابور تولدیافته و در هرات در خدمت امیر قاسم انوار به تحصیل علم پرداخته است . نامش د...