انسان
نویسه گردانی:
ʼNSAN
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوىِ اَنْشُتَ/اَنشُتان Anshota/Anshotan به معنى بشر ، آدم ، انسان برداشته معرب نموده و ساخته اند: الأنسان ، انساییة ، انسانیّ ...!!! این واژه برخلاف ادعاى اربان که براى هرواژه ى اقتباسى
ریشه تراشى میکنند! از ریشه نَسَىَ و نسیان(فراموشى) نیست! و با هیچ وزن تازى همخوانى ندارد! پس انسان واژه اى پارسى ست و نیازى به برابرسازى برایش نیست : انسانى Ensani ، انسانایش Ensanayesh (پهلوى-پارسى-پیشنهادى: انسان + آیش(آمدن) : انسانیت ، چو انسان آمدن) دیگر
همتایان آن در پارسى اینهاست: پومانPuman (پهلوى: انسان ، بشر ، آدم) ، دوپادDopad (پهلوى: انسان، بشرِ دوپا) ، مَرْت Mart (پهلوى: انسان، آدم، مرد- مرتیهْ Martih : انسانیت ، آدمیت، مردى ) ، مَشیه -مَشیگ-میشا- مَهْرِه Mashieh-Mahreh - Mashig- Misha(پهلوى: آدم ،
حضرت آدم ، بشر ، نخستین انسان - مشیانه / مَهرانه Mashianeh-Mahraneh : حضرت حوا ، آدم ، بشر ، نخستین انسانِ زن ) ، کیومرس Kiumars (پهلوى : در اوستا گیَه مَرِتَن : یعنى تنى که زندگى میکند و میمیرد: حضرت آدم ، آدم ، بشر ) ، منوژا Manuzha (سانسکریت: منوجَ : آدم
، آدم نخست) ، جانتو Jantu (سانسکریت: انسان، بشر) ، مانوشیا Manushia (سانسکریت: انسان، بشر) ، مارتیا Martiya (اوستا: انسان ، بشر ، مرد) ، مانو Mano (سانسکریت: انسان -بشر) ، ماناپ Manap (سانسکریت: ماناوَ : انسان، بشر)
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
انسان دوستی . [ اِ ](حامص مرکب ) دوست داشتن افراد انسانی . بشر دوستی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
انسان دانا یا انسان خردمند با نام علمی: «هومو ساپین» (Homo sapiens)، گونه ای از رده پستاندار دو پا و از خانواده «انسان سانان» است. «هومو ساپین»، ...
شیرینی مومیایی انسان (به انگلیسی: human mummy confection، یا mellified man)، دارویی افسانهای است که با خواباندن جسد انسان در عسل درست میشدهاست. از ...
از آن سان . [ اَ ] (ق مرکب ) زانسان (مخفف ). آن سان . همان گونه . آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه .فردوسی .