اجازه ویرایش برای همه اعضا

عذر

نویسه گردانی: ʽḎR
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویاج (سنسکریت: ویاجَ)
هیکا (سنسکریت: هیلا)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آذر خراد. [ ذَ رِ خ َرْرا ] (اِخ ) در چند موضع از فردوسی به نام این آذر برمیخوریم لیکن در فرهنگها ضبط نشده است : چنان دید در خواب کآتش پرست ...
جشن آذر. [ ج َ ن ِ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آذرجشن . آذرخُش . رجوع به آذرجشن و آذرخش در همین لغت نامه شود.
آذر خرداد. [ ذَ رِ خ ُ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ شیراز است و بعضی آن را آتشکده ٔ پنجم از هفت آتشکده ٔ بزرگ دانسته اند. و نام مَلَکی است که باعت...
آذر زردشت . [ ذَ رِ زَ دُ ] (اِخ ) آذَرِ زَرْدهُشْت . نام آتشکده ٔ هفتم از هفت آتشکده ٔ بزرگ پارسیان : پرستنده ٔ آذر زردهشت همی رفت با باژ و بَ...
آذر برزین . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ ششم است از هفت آتشکده ٔ ایرانیان و آن را یکی از خلفای زردشت ساخته است و گویند روزی کیخسرو سوا...
آذر بهرام . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ سوم از هفت آتشکده ٔ بزرگ پارسیان . || نام بنائی قدیم در همدان که اکنون ویران است .
برای تایین زمانی خاص در زمانیکه روشنایی زحل قابل رویت باشد. برای یک سری جشن های زرتشتی
آذر بیگدلی . [ ذَ رِ ب َ دِ ] (اِخ ) حاج لطفعلی بیگ شاملو (1134 - 1195 هَ . ق .)، برادرزاده ٔ ولی محمدخان ، متخلص بمسرور مستوفی و نویسنده ٔ عادلش...
آذر خورداد. [ ذَ رِ خُرْ ] (اِخ ) رجوع به آذر خرداد شود.
آذر سن المو؛ کورپاسانت. نامی است دیگر برای پدیده الکتریکی موسوم به آتش/نار سن المو. آتش آرش و یا آتش کمانگیر هم نام های دیگر پدیده برقی جوی است، که...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
لاتلات
۱۳۹۶/۰۸/۲۱
0
0

االبتا


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.