اسدالله علم
نویسه گردانی:
ʼSDʼLLH ʽLM
اسدالله خان عَلم امیر قاینات، مرداد ۱۲۹۸ بیرجند - ۱۵ فروردین ۱۳۵۷ آمریکا، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضاشاه پهلوی. نخست وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۴۲ خورشیدی.
محتویات [نهفتن]
۱ تبار خاندان اسدالله عَلم
۲ جوانی تا پیش از نخست وزیری
۳ دوران نخست وزیری
۴ دوران وزارت دربار
۵ پایان زندگی
۶ ارتباط با انگلستان
۷ بنمایهها
۸ پیوند به بیرون
تبار خاندان اسدالله عَلم [ویرایش]
اسدالله عَلم متعلق به خاندان عَلم خزیمه از کهن ترین خاندانهای خراسان و پسر محمدابراهیم علم «محمد ابراهیم خان علم امیر قاینات» «شوکت الملک دوم» بود. اولین باری که نام خاندان علم خزیمه در تاریخ آمدهاست زمان منصور دومین خلیفه عباسی (۱۵۳ – ۱۵۴ خورشیدی) است. وی یکی از سردارانش موسوم به خازم ابن خُزِیمه را مأمور سرکوبی شورش خراسان کرد. خازم و طایفه اش پس از آنکه مأموریت خود را با موفقیت به انجام رساندند در قهستان واقع در بخش جنوبی خراسان اقامت گزیدند و خود و اعقابش بر مناطق نیمه بیابانی قاینات، حکومت کردند. تاریخ این دودمان از پایان دوره صفویه کاملا روشن است. امیر اسماعیل خان خزیمه حاکم قائن و فرا یکی از سرداران نادر شاه بود. در اواخر قرن هجدهم سه تن از روسای این طایفه پی در پی نام امیر علم خان را بر خود نهادند و بدین سان به پیدایش شاخهای از این طایفه کمک کردند که نام علم را بر خود نهاد در حالی که شاخه اصلی نام خزیمه را حفظ کرد.[۱][۲]
جوانی تا پیش از نخست وزیری [ویرایش]
پدر اسدالله علم، شوکت الملک، مردی تجددخواه و نوگرا بود و شیفته ادب و هنر. با بسیاری از شاعران نوآور زمان خود مانند ایرج میرزا و عشقی و هم چنین نقاشان معاصر مانند کمال الملک دوستی داشت. کلنل علینیقی وزیری در دوسالی که مامور ارتش در بیرجند بود دوستی صمیمی با خانواده شوکت الملک پیدا کرد به گونهای که فرزندان شوکت الملک وی را عمو خطاب میکردند. امیر اسدالله در محیط متجددی که پدرش در بیرجند ایجاد کرده بود پرورش یافت. این محیط به گونهای بود که پیش از کشف حجاب دخترانش بی حجاب در لباس سواری، در گردشهای خانوادگی شرکت میکردند. امیر اسدالله فارغ التحصیل دانشکده کشاورزی کرج بود. در سال ۱۳۱۸ به اشاره رضاشاه با ملک تاج، دختر قوامالملک شیرازی، پیوند زناشویی بست. پیش از آن پسر قوام الملک با شاهدخت اشرف پهلوی ازدواج کرده بود. به این ترتیب عَلم به دربار راه یافت و با محمدرضا پهلوی، ولیعهد، آشنا شد.
پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از کشور، شاهدخت اشرف پهلوی از این فرصت استفاده کرد و از شوهرش طلاق گرفت. به این ترتیب ارتباط علم با دربار قطع شد. سالهای پایانی تحصیلات علم هم زمان با اشغال شهر از سوی ارتش سرخ بود. وی همسرش را به تهران فرستاد و خود در کرج ماند. در ۱۳۲۱، عَلم فارغ التحصیل شد و برای رسیدگی به املاک خانوادگی و کمک به پدرش همراه همسرش راهی بیرجند شد. در همین سالها فرزندان آنها رودابه، ۱۳۲۳ و ناز، ۱۳۲۶، به دنیا آمدند. احمد قوام (قوام السلطنه) در سال ۱۳۲۵ به نخست وزیری رسید وی که خانواده علم را به خوبی میشناخت و میدانست چه نفوذی در ولایات جنوب شرقی دارند، امیر اسدالله را که هنوز ۲۷ سال بیشتر نداشت به فرمانداری سیستان و بلوچستان منصوب کرد. عَلم مردمان آن منطقه را به خوبی میشناخت و از پدرش شیوه رفتار با ایشان را آموخته بود. اقامت او در سیستان هم برای او آموزنده بود و هم سرنوشت ساز. کفایت او در اداره امور توجه شاه و دولت را جلب کرد. به ویژه گزارشهایی که او از اوضاع منطقه سیستان و بلوچستان و بعضی مسائل کلی تر، مستقیم برای شاه میفرستاد. با این گزارشها عَلم وفاداری بدون شرط خود را به شاه میرساند. شاهی که در آن زمان در میان سیاستمداران کهنه کار قدرت چندانی نداشت. عَلم در ۲۴ دی ۱۳۲۸ در کابینه محمد ساعد به وزارت کشور رسید. تا سال ۱۳۲۹به رغم تغییر نخست وزیران و کابینه دولت، عَلم همچنان در وزارتهای مختلف در دولت ماند و این نشانی بود از اینکه برگزیده شاه است.
در سال ۱۳۲۹ رزم آرا ترور شد و پس از آن دکتر مصدق به نخست وزیری رسید. در این هنگام حزب توده نیز مجدد سازماندهی شد. شاه از اوضاع و حملات مطبوعات و دستههای سیاسی آزرده بود و بسیار کسانی که در روزهای خوش ادعای سرسپردگی میکردند رهایش کرده بودند. عَلم در این شرایط وفاداری خود را به شاه نشان داد و در تیر ماه ۱۳۳۱ سرپرست املاک و مستغلات پهلوی شد. عَلم به فرمان شاه، زمینهای سلطنتی گرگان را میان کشاورزان تقسیم کرد، در آینده شاه همواره از آن به عنوان پیشاهنگ اصلاحات ارضی یاد کرد. عَلم تنها سرپرست املاک پهلوی نبود بلکه در فعالیتهای سیاسی و ملاقاتهای پشت پردهٔ مورد نظر شاه هم فعال بود. این گونه فعالیتها چیزی نبود که به گوش مصدق نرسد بنابر این عَلم را به بیرجند تبعید کرد. جهانگیر تفضلی در یادداشتهای خود در این باره مینویسد«..... دکتر مصدق گفت شایعهای که میگویند دولت میخواهد عَلم را به بندر عباس تبعید کند، دروغ است. به عَلم بگویید که پدرش حق عظیمی به گردن من داشت. وقتی رضا شاه مرا به بیرجند تبعید کرد، امیر شوکت الملک از من پذیرایی بسیار گرم و محترمانهای کرد، تا جایی که رضا شاه از او رنجید و رنجش رضا شاه هم در آن دوران دیکتاتوری برای شوکت الملک خطرناک بود. رضا شاه به شهربانی بیرجند دستور داد که مرا به زندان ببرند و امیر شوکت الملک برای زندان من لوله کشی کرد و اگر محبت او نبود من در آن زندان تلف شده بودم. به او بگویید دست از سیاست بازیهای خود با خارجیها بردارد و لزومی هم ندارد به اروپا برود. از قول من به او بگویید برو سر املاکت و عوض سیاست بازی برو شکار...»
وزیران کابینهٔ حسین علاء
ر. وزیر وزارتخانه ر. وزیر وزارتخانه
۱ زیر نظر نخستوزیر، عباسقلی گلشائیان دادگستری ۸ جهانشاه صالح بهداری
۲ عبدالله انتظام، علیقلی اردلان خارجه ۹ مهندس امیرقاسم اشراقی پست و تلگراف و تلفن
۳ اسدالله علم کشور ۱۰ ابراهیم کاشانی اقتصاد ملی و بازرگانی
۴ سپهبد عبدالله هدایت، سرلشکر احمد وثوق جنگ ۱۱ مهندس خلیل طالقانی، محمود ناصری کشاورزی
۵ علی امینی، غلامحسین فروهر دارایی ۱۲ محسن نصر کار
۶ محمود مهران فرهنگ ۱۳ ابوالقاسم پناهی، مهندس رضا گنجهای صنایع و معادن
۷ سرلشکر ولی انصاری راه
وزیران مشاور: حاج معتمدی، محمد سجادی، مهندس خلیل طالقانی، محمد نمازی، احمد مقبل
پس از سرنگونی دولت مصدق توسط تیمسار فضل الله زاهدی، علم بیدرنگ با خانواده اش به تهران بازگشت و از نو سرپرست املاک پهلوی شد و بیش از پیش مورد اعتماد شاه. در ۱۳۳۴ شاه تصمیم به برکناری تیمسار زاهدی گرفت و عَلم را مامور ابلاغ درخواست خود و قانع کردن زاهدی به استعفا کرد. دولت بعدی را حسین علاء تشکیل داد و عَلم در کابینه علاء وزیر کشور شد و انتخابات مجلس را با نظر شاه انجام داد.
دوران نخست وزیری [ویرایش]
از راست امیر اسدالله علم ، فاطمه پهلوی ، ایندیرا گاندی و ارتشبد خاتم (همسر فاطمه پهلوی)
پس از استعفای کابینه دکتر علی امینی به دلیل سنگ انداریهای فراوان دربار، شاه خواستار کسی بود که بی چون و چرا به وی وفادار باشد و هم چنین توانایی اجرای اصلاحات گستردهای را که در برنامه حکومت بود، نیز داشته باشد. به دینسان یک روز پس از استعفای امینی، در ۳۰ تیرماه ۱۳۴۱، اسدالله علم به نخست وزیری گمارده شد. از اولین اقدامات کابینه عَلم، اعلام این مطلب بود که دولت ایران به هیچ کشوری اجازه ایجاد پایگاه موشکی در ایران نخواهد داد. این اعلامیه سرآغاز زدودن تیرگی روابط میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی شد. اما وظیفه اصلی علم رویارویی با مسائل داخلی کشور به ویژه اصلاحات ارضی بود و پر رنگ نشان دادن نقش شاه در این رفرم بنیادین اجتماعی با در حاشیه قرار دادن دکتر ارسنجانی. شاه در این مورد دو خواسته اصلی از عَلم داشت اول اینکه جلوی هرگونه آشوبی را از سوی مخالفان بگیرد و دوم اینکه اصلاحات ارضی را در چارچوب گسترده تری از اصلاحات اجتماعی به نام انقلاب سفید حل کند. این برنامه اصلاحات اجتماعی در ۶ بهمن ۱۳۴۲ به آرای عمومی گذاشته شد و به رغم تحریم از سوی جبهه ملی و دیگر مخالفان با اقبال عمومی مواجه شد.
نخستین آشوبها در مخالفت با انقلاب سفید از ایلات فارس آغازید که منجر به درگیریهای شدید شد و پس از دو ماه سرکوب گردید. گرفتاری دیگر کابینه عَلم تظاهرات پراکنده گروهای مخالف در تهران و قم بود. جبهه مخالف مرکب از گروههای چپ، جبهه ملی و برخی از بازاریان و روحانیون بود با پشتیبانی پنهان و آشکار بعضی خانها و ملاکین بزرگ. اینان هر روز به شدت مخالفت خود میافزودند. در میان ایشان نقش حجت ااسلام حاج آقا روح االه خمینی(آیت االه آینده) بسیار چشمگیر بود که با شجاعت اعلامیه بسیار تند علیه شاه و اقدامات اصلاحی او منتشر کرد. اما به گمان علم، دولت آمریکا در پشت پرده از این تظاهرات جانبداری میکرد.[۳]
در میانه بهار ۱۳۴۲ گزارشهایی به شاه و عَلم میرسید که مخالفان هواداران خود را برای تظاهرات گستردهای در نیمه خرداد ماه آماده میکنند. علَم پیش بینی کرد که اینبار مسئله بغرنج خواهد بود بنابراین به تدارک گسترده برای مواجهه با آن دست زد و در گفتگویی با شاه در مورد تظاهرات آینده میگوید«... باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد پاسخ میدهد«... یعنی با گلوله بزنیم اگر موفق شدیم که چه بهتر، و گر نه مرا مسئول معرفی کنید» [۴]. علم احساس میکند که شاه مصمم نیست پس به این صورت با شاه قرار میگذارد که شاه ۲۴ ساعت فرماندهی ارتش را به علم بسپارد و علم شورش را سرکوب کند، اگر در کار خود ناکام شد شاه تمام مسئولیت مسائل پیش آمده را متوجه وی کند و او را عزل و حتی مجازات(اعدام) کند.[۵] در بامداد روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علَم که آمادگی کامل داشت به رئیس شهربانی وقت، سپهبد نصیری، تلفن کرد و دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که به عنوان نخست وزیر این دستور را میدهد و سپس خود به دفتر نصیری رفت. این خونسردی و قاطعیت علَم باعث شد در چند ساعت غائله پایان پذیرد. سر آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلیس در ایران دوره پهلوی نیز که خود دوستی بسیار نزدیکی با اسدالله علم داشت در خاطراتش از علم به عنوان مسئول اصلی سرکوب قیام ۱۵ خرداد نام میبرد و مینویسد:«... علم شخصاً دستور تیراندازی را صادر کرده بود و خود او در سال ۱۹۷۵ ضمن صحبت درباره حوادث آن زمان گفت: من چارهای جز این کار نداشتم... اعلیحضرت خیلی رقیق القلب هستند و از خونریزی خوششان نمیآید.»[۶] داریوش همایون نیز نقش قاطع علم در پایان دادن به قیام ۱۵ خرداد را مورد تصدیق قرار میدهد و نتیجه میگیرد که اگر در آن هنگام ثبات و قاطعیت شخص اسدالله علم نبود چه بسا رژیم پهلوی با خطر سقوط مواجه میشد.."[۷] شمار تلفات این رویداد تاسف آور را کمسیون بی طرفی، ۸۶ کشته و ۱۹۳ زخمی در تهران اعلام داشت. کابینه عَلم به وزرارت اقتصاد، دادگستری و کشور ماموریت داد که جهت حمایت از خانواده قربانیان اقدام کنند. این برنامه منجر به تشکیل کمسیونی شد با عضویت حاج آقا رضا مجد از بازاریان معتمد و خوشنام، بانو ستاره فرمانفرمایان و یک قاضی بلند پایه. دولت علَم برپایه گزارش تهیه شده توسط این کمسیون برای هزینه زندگی خانوادههایی که در این واقعه سرپرستشان را از دست داده بودند مقرری تعیین کرد به گونهای که بعضی از ایشان تا انقلاب اسلامی سال ۵۷ از بودجه نخست وزیری ماهیانه دریافت میکردند.
ماموریت دیگر عَلم در مقام نخست وزیری برگزاری انتخابات مجلس در جهت اهداف انقلاب سفید بود، این انتخابات اگرچه فرمایشی بود اما ترکیب نمایندگان با دورههای پیشین متفاوت بود. برای نخستین بار چند زن به مجلس راه پیدا کرده بودند و گروهی از کشاورزان و کارگران نیز نماینده شده بودند و دیگر از زمینداران و متنفذان محلی خبری نبود. به موازات انتخابات مجلس، حزب ایران نوین نیز تاسیس گردید و حسین علی منصور دبیرکل آن شد و اکثریت نمایندگان مجلس نیز عضو آن شدند. دیگر مشخص بود که نخست وزیری علم به پایان رسیدهاست اما شاه بر خلاف رویه معمول خویش برنامههای آینده خود را با عَلم در میان میگذاشت و سعی میکرد به این ترتیب نهایت اعتماد و محبت خود را به عَلم نشان دهد و شغل آینده عَلم یعنی ریاست دانشگاه پهلوی شیراز، با توافق خود او تعیین شد. اگر چه علم تغییرات را با خوشرویی پذیرفت ولی همان گونه که از یادداشتهایش بر میآید بابت این تغییرات از شاه دلگیر شده بود. چون به نظر خودش تمام ماموریتهایش را به خوبی انجام داده بود و حتی سپر بلای شاه شده بود و اوضاع اقتصادی مملکت نیز رو به بهبود بود و مردم امیدوار به آینده پر رونق، پس دلیلی برای برکناریش وجود نداشت. به ویژه که باید جایش را به منصور میداد، چون علم منصور را مهره آمریکاییان میدانست و یک بار او را تهدید کرده بود که به جرم جاسوسی برای آمریکاییان دستور توقیف وی را خواهد داد.[۸] واپسین اقدام علم در مقام نخست وزیری فرستادن لایحه مصونیت حقوقی مستشاران نظامی آمریکا درایران به مجلس جدید بود. در واقع این اقدام علم قانونی نبود زیرا جلسه دولت برای تصویب آن تشکیل نشده بود هم چنین امضاء باهری، دوست و وزیر دادگستری علم نیز پایه نامه نبود. باهری بعدها گفت «علم به این دلیل دست به این اقدام غیر قانونی زد که شاه را بسیار دوست میداشت و میخواست در این ننگ شریک شاه باشد. این شاه بود که میخواست لایحه حتما تصویب شود»[۹] سرانجام عَلم در روز شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ استعفا داد و همان روز کابینه منصور تشکیل شد.
دوران وزارت دربار [ویرایش]
در ۲۸ اسفند ۱۳۴۲ عَلم به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد. شاه علاقه فراوان به این دانشگاه داشت و میخواست دانشگاه شیراز، یادگار او بماند مانند دانشگاه تهران که یادگار پدرش شد. اما به دلیل رقابت و همچشمی مسولان کار پیشرفتی نمیکرد و دانشگاه به کسی نیاز داشت که در دستگاه دولت صاحب نفوذ باشد. عَلم در این دوره که بیش از سه سال به طول انجامید توانست دانشگاه شیراز را به یکی از کانونهای فعال و پویای علمی کشور تبدیل کند. البته در سه سال ریاست دانشگاه پهلوی شیراز عَلم تنها به کارهای دانشگاه مشغول نبود و بخشی از وقت او صرف تماس با کشورهای منطقه و مذاکرات محرمانهای میشد که شاه میخواست بدون مداخله و آگاهی دولت انجام دهد.
در آبان ۱۳۴۵ به وزارت دربار منصوب شد. با آمدن علم چهره دربار یکسره دگرگون شد و از نو سازماندهی شد. کم کم دربار به وزنه مهمی در سیاست داخلی و خارجی کشور تبدیل شد و این با گرایش روزافزون شاه به خودکامگی سیاسی هماهنگ بود. تاجگذاری محمدرضا پهلوی و جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در دوران وزارت دربار او انجام شد. علم بسیار نزدیک به شاه و مورد اعتماد او بود. علم و شاه تقریبا هر روز با یکدیگر گفتگو میکردند و چند روز در هفته یکدیگر را میدیدند. آنان اغلب با یکدیگر شام و ناهار میخوردند. در سراسر ایران هیچ فردی در چنین موقعیتی نبود. چنین رابطه تنگاتنگی باعث شده بود دامنه روابط شاه و علم از حدود مسایل کاری فراتر رود و قرابت روحی میان آن دو پدید آید.
در سال ۱۳۴۷ پزشکان ایرانی و سویسی متوجه شدند که عَلم به گونهای از سرطان خون مبتلا است که شخص درگیر این بیماری بین ۵ تا ۱۵ سال زنده میماند. از سال ۱۳۵۰ به بعد به توصیه پرفسور صفویان، پرفسور میلیز - استاد بیماریهای داخلی دانشگاه پاریس- پزشک معالج عَلم شد و سپس نیز پرفسور ژان بِرنار کارشناس سرطان خون سرشناس فرانسوی به همکار ی فراخوانده شد ولی همواره نوع بیمار عَلم از وی پوشیده نگه داشته شد.
در خرداد ۱۳۵۶ علم سعی کرد جلوی مبادله قرارداد تقسیم آب رودخانه هیرمند را میان ایران و افغانستان بگیرد و در این باره مستقیم از شاه تقاضا کرد اما تلاشهای وی به جایی نرسید و قرارداد مبادله شد. علم این قرارداد را خیانت به ایران میدانست. به صورتی که در یادداشتهای خود نوشتهاست:«مثل این است که یک قطعه از گوشت تن مرا بریدهاند و پیش چشم من جلوی سگ انداختهاند.»[۱۰] این مسئله باعث کدورت شدید علم شد به گونهای به فکر استعفا از وزارت دربار افتاد. این اتفاق و شرایط وخیم بیماری وی باعث شد که از این پس دیگر دل و دماغ کار نداشته باشد. این تغییر از یادداشتهای وی کاملا نمایان است.
علم برای معالجه بیماری سرطان خون در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۵۶ کشور را ترک کرد. در ۱۳ مرداد ۱۳۵۶ هنگامی که دوران نقاهت را در جنوب فرانسه سپری میکرد شاه تلفنی از او خواست که استعفا دهد[۱۱] و به جای او امیرعباس هویدا به وزارت دربار منصوب شد که باعث شگفتی علم شد. در اسفند ۱۳۵۶، نامهای مفصل به شاه نوشت و در آن بسیار صریح در مورد وخامت اوضاع کشور به شاه هشدار داد و گفت اگر شاه دست روی دست گزارد باید در انتظار آشوبهای بزرگتری باشد. شاه در مورد این نامه به هویدا گفته بود: «علم مشاعرش را از دست داده است!»
پایان زندگی [ویرایش]
اسدالله علم در ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ درگذشت. او یادداشتهای روزانه محرمانهای به جای گذاشت و وصیت کرد که پس از مرگ وی و در زمانی که خاندان پهلوی روی کار نیست انتشار یابد. این یادداشتها به عنوان گزارشی دقیق از وضعیت دربار پهلوی و شخص شاه اعتبار زیادی دارد. ده سال بعد از انقلاب و دگرگونی نظام سیاسی ایران بانو ملک تاج علم و دو دختر او رودابه و ناز علم یک زبان بر این شدند که هنگام انتشار یادداشت ها شده است . این یادداشت ها در مجموعهای 6 جلدی با ویراستاری دکتر علینقی عالیخانی زیر عنوان «یادداشتهای علم» منتشر شده است.
ارتباط با انگلستان [ویرایش]
خانواده عَلم همواره به داشتن ارتباط با انگلیسیها معروف بودهاست و به این سبب مورد تهمت مخالفان بوده. اینکه این ارتباط تا چه حد در جهت تضییع منافع ملی ایران بودهاست یا به گونهای از سوی این خاندان برای حفظ منافع ایران بکار رفته، روشن نیست. اما اینکه ایشان گاهی از نفوذ خود در دولت و دربار جهت اعمال خواستههای دولت انگلستان استفاده میکردهاند، در اینجا و آنجا نشانیهایی هست.
جمشید آموزگار در مجله رهاورد مینویسد:"... من در کنفرانس اوپک بنا به دستور شاه برای بالا بردن قیمت نفت، فشار میآوردم. عَلم، وزیر دربار به من تلفن زد که شما بهتر است فشار را کم کنید که توافق حاصل شود. من به شاه تلفن زدم که وزیر دربار چنین توصیهای را نمودهاست در پاسخ گفت شما که میدانید او از کجا آب میخورد...."[۱۲]
پرویز ثابتی مدیر اداره کل امنیت داخلی ساواک در این باره میگوید:
"... این بار به نصیری گفتم: تیمسار! چه کسی دنبال این کارهاست که مهدی بازرگان و محمود طالقانی و اینها آزاد شوند؟ او در پاسخ گفت:اسدالله عَلم! عَلم دنبال کار اینهاست.
پرسشگر: مگر عَلم با اینها ارتباط داشت؟
ثابتی: در ارتباط عَلم با انگلیسیها که تردیدی نبود و شاه نیز آنرا میدانست و قاعدتا باید انگلیسیها دنبال آزادی سران نهضت آزادی بوده باشند!..."[۱۳]
بنمایهها [ویرایش]
↑ دانستنیهای بیرجند، شهرداری بیرجند.
↑ خاندان علم، سعیده سلطانی مقدم، پژوهشکده باقرالعلوم.
↑ عباس میلانی، معمای هویدا، نشر اختران،۱۳۸۰ ص ۱۹۳
↑ یادداشتهای عَلم، جلد اول، انتشارات مازیار ۱۳۸۷، ص ۴۹
↑ عباس میلانی، معمای هویدا، نشر اختران،۱۳۸۰، ص ۱۹۳
↑ آنتونی پارسونز و ویلیام سولیوان، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، چاپ دوم، تهران: نشر علم، ۱۳۷۳، ص۲۹۳
↑ ع. باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، قم: نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص۳۳۵
↑ یادداشتهای عَلم، جلد اول، انتشارات مازیار ۱۳۸۷، ص ۵۰
↑ عباس میلانی، معمای هویدا، نشر اختران،۱۳۸۰ ص ۱۹۹
↑ یادداشتهای علم، جلد ششم انتشارات مازیار صفحه ۴۸۰
↑ یادداشتهای علم، جلد ششم انتشارات مازیار صفحه ۱۸
↑ در دامگه حادثه، انتشارات شرکت کتاب،۱۳۹۰ صفحه ۲۱۲
↑ در دامگه حادثه، انتشارات شرکت کتاب،۱۳۹۰ صفحه ۱۲۸
پیوند به بیرون [ویرایش]
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ اسدالله علم موجود است.
امیراسدالله علم
اسدالله علم دبیر کل حزب مردم
گزیدههای خاطرات وزیر دربار شاه«اسدالله علم»
[نهفتن]
ن • ب • و
نخستوزیران محمدرضا پهلوی
محمدعلی فروغی علی سهیلی احمد قوام محمد ساعد مرتضی قلی بیات ابراهیم حکیمی محسن صدر ابراهیم حکیمی احمد قوام رضا حکمت ابراهیم حکیمی عبدالحسین هژیر محمد ساعد علی منصور علی رزمآرا حسین علاء محمد مصدق احمد قوام محمد مصدق فضلالله زاهدی حسین علا منوچهر اقبال جعفر شریف امامی علی امینی اسدالله علم حسنعلی منصور امیر عباس هویدا جمشید آموزگار جعفر شریف امامی غلامرضا ازهاری شاپور بختیار
ردهها: نخستوزیران پهلوی دوماستانداران ایراناهالی بیرجنداهالی عربتبار ایراناهالی عربتبار بیرجندبیرجندپیشآهنگی در ایرانخاندان خزیمه علمدرگذشتگان ۱۳۵۷درگذشتگان ۱۹۷۸ (میلادی)زادگان ۱۲۹۸زادگان ۱۹۱۹ (میلادی)نخستوزیران اهل ایرانوزیران ایرانوزیران دولتهای ایران وزیران کشاورزی ایرانوزیران کشور ایران
قس انگلیسی
Amir Asadollah Alam (1 April 1919 – 14 April 1978) was an Iranian politician who was Prime Minister from 1962 to 1964. He was also Minister of Royal Court, President of Pahlavi University and Governor of Sistan and Baluchestan Provinces.
Contents [hide]
1 Early life
2 Prime ministership
2.1 Riots of 1963
3 Minister of the royal court
4 List of positions held
5 Illness, death and legacy
6 See also
7 References
8 External links
[edit]Early life
Alam was born in 1919 in Birjand and was educated at a British school in Iran. By a royal order from Reza Shah, Alam married Malektaj, the daughter of Qavam Al-Molk Shirazi. The son of Qavam ol-molk was then married to a sister of the Shah, Ashraf Pahlavi. Shortly after disposing of the Qajar dynasty, Reza Shah intended to unite Iran's non-Qajar nobility through inter-marriage.
At the age of 26, he was appointed governor of Sistan and Baluchistan provinces. At the age of 29, he became Minister of Agriculture in the cabinet of Mohammad Sa'ed. He early displayed what an American acquaintance describes as a combination of native toughness and Y.M.C.A. dedication.[1]
Assadollah Alam became the main landowner of Birjand after his father's death. He was one of Iran's first big landowners to distribute his holdings to the peasants, insisting that his servants eat the same food as his family. Once, when a would-be assassin was nabbed outside his door, Alam gave the man $40, then had him thrashed and sent into the street without his pants.[1] Amir Asadollah Alam was the longest serving minister of the Pahlavi era. The title Amir is Arabic and means ruler resp. governor. The name Alam means a banner or a flag in Arabic. Alam's father Amir Ebrahim Alam (AKA Shokat ol-molk) was the governor of the region of Qa'enaat. In the era of Reza Shah Pahlavi he was the minister of telecommunications.
[edit]Prime ministership
Alam speaking in his campaign during legislative election of 1961
In 1953, Alam helped organize the counterrevolution that overthrew Dr. Mohammad Mossadegh. Alam was the director of the Pahlavi Foundation, a charitable trust worth at least $133 million, set up by the Shah to finance social-welfare plans out of the profits from royal holdings in banks, industries, hotels. In 1962, he became Prime Minister at the age of 43.
As prime minister, Assadollah Alam pledged to undertake "an anticorruption campaign with great diligence and all severity." Though the cynical snickered, Alam got free rein from the Shah, and carefully began building airtight cases against suspected grafters among Iran's leading bureaucrats and government leaders. His first major target was General Mohammed Ali Khazai, the Iranian army's chief of ordnance, who had parlayed his $6,000 salary into three houses in the suburbs of Tehran, four apartment houses in France, five automobiles, $100,000 in European banks and $200,000 in cash. A military court convicted Khazai of taking a cut out of government contracts and sentenced him to five years of solitary confinement.[2]
In May 1963, Alam's anticorruption drive was in full swing. In Tehran, a military tribunal sentenced General Abdullah Hedayat, Iran's first four-star general and once a close adviser of the Shah, to two years in prison for embezzling money on military housing contracts, brushed aside his plea for appeal with the brusque explanation that "more charges are pending." The former boss of the Tehran Electricity Board was in solitary confinement for five years; cases were in preparation against an ex-War Minister and twelve other generals for graft.[2]
Alam (second from left) with Queen Soraya Esfandiari
[edit]Riots of 1963
The most important event in Alam's premiership were the riots that took place in June 1963 in response to some of the reforms enforced by the Shah and Alam. It was the clerics who triggered the riots during the Muharram holy days. As the faithful jammed the mosques, the clerics assailed "illegal" Cabinet decisions and urged their followers to "protect your religion." Small-scale riots quickly broke out in the clerical capital of Qum, led by the Rouhollah Khomeini, and in several other cities. Police struck back, arrested Khomeini and some 15 other ringleaders. With that, both sides declared open war and the battle was on.[3]
Screaming "Down with the Shah," 10,000 people, swept through the capital, carrying pictures of Khomeini. Though the whereabouts of the Shah was kept secret, rows of white-helmeted troops, backed by tanks, immediately sealed off access to royal palaces in the city and suburbs. In the heart of town green, they fired for 40 minutes. When the mobs entered government buildings, the troops opened up at point-blank range. The crowd fell back in confusion, regrouped, and raced down main avenues.[3]
Nearly 7,000 troops were called out by Alam's government to restore peace, albeit an uneasy one, in Tehran; by then damage was estimated in the millions, at least 1,000 were injured, and the officially reported death toll was 86. It was undoubtedly higher, but since the public cemetery was closed and under heavy guard to prevent further clashes at the gravesides, the real number remained unknown.[3] In his memoirs, Alam notes the number of the dead to be about 200, saying that he immediately arranged for their families to receive a pension from the government.[4] For the first time in a decade, martial law was imposed on the city, along with a dusk-to-dawn curfew. Hoping to preserve quiet for a while, Alam also announced that troops would remain on emergency duty. Their orders: shoot to kill.
[edit]Minister of the royal court
Alam speaking with Mohammad-Reza Shah
In 1964, he was appointed as Chancellor of Shiraz University and served host to the King of Belgium in his visit to Fars Province a few years later. Afterwards he was the minister of court for many years, beginning in December 1966. Furthermore he was the head of the Pahlavi Foundation and bursar. He was also a supporter of the campaign of Richard Nixon, during the United States presidential elections.
As the minister of the royal court he was the closest man to the Shah Mohammad Reza Pahlavi, who now ran the country autocratically. Therefore Alam became the channel through which most of the daily affairs of the country passed. Alam's memoirs, published posthoumously, are exceptionally detailed documents on the life and the deeds of the Shah as perceived by an insider.
[edit]List of positions held
As written by Alam himself in his memoirs[5] in 1972.
1. Manager of Imam Reza's shrine in Mashad, AKA "Aastaan-e Qods-e Razavi"
2. The Shah's inspector of all universities
3. Chairman of the board of trustees of the Pahlavi University
4. Chairman of the board of trustees of the Aryamehr University
5. Chairman of the board of trustees of the Pars school for higher education (Madreseye Aalyi-e Pars)
6. The shah's special liaison with foreign ambassadors (for issues too confidential to pass through the foreign ministry)
7. Head of the board of trustees of the Mashad University
8. Indispensable member of the board of trustees of the University of Tehran
9. Indispensable member of the board of trustees of the University of Tabriz
10. Chairman of the Royal horse institute (The crown prince Reza Pahlavi was the honorary head)
11. Chairman of the royal institute of the rural culture houses (The crown prince Reza Pahlavi was the honorary head)
12. Chairman of the National Scouts committee
13. Head of "Kaanun-e Kaar" (Labor institute)
14. Deputy chairman of the Imperial Organization of Social Services (Princess Ashraf Pahlavi was the head)
15. Deputy chairman of the Red Lion and Sun Society (Princess Shams Pahlavi was the head)
16. Chairman of the Council for support of mothers and infants
17. Deputy chairman of the Kaanun-e Parvaresh-e Fekri-e Kudakaan va nojavaanaan (Institute for the Intellectual Development of Children and Young Adults). Empress Farah Pahlavi was the head)
18. Direct chief of the Legion of service to humanity
19. Person in charge of the construction in the island of Kish
20. Head of the board of trustees of the Pahlavi Foundation
21. Deputy chairman of the Iranian Culture Foundation (for research and publication of classic Persian texts)
22. In charge of the shah's personal and monetary affairs.
23. The minister of court.
24. cooperation in establishing university of birjand
[edit]Illness, death and legacy
Asadollah Alam was diagnosed with cancer in late 1960s. He was never told of the nature of his illness and was only informed about an 'imbalance' of blood cells in his body. In 1977, his illness worsened and he had to resign his post as the minister of court. He died in 1978, a few months before the revolution in Iran.
Alam, the Shah's best friend, wrote about every detail of his life for the last ten years of his reign. These memoirs were posthumously published several years after Alam's death. Because of the level of its detail, this book is probably the greatest source of information about the life and deeds of the Shah. Alam admired the Shah greatly and his writing is therefore not impartial, but at least he expresses the Shah's perception of the national and international politics accurately. This results in the closest possible look at the way the Shah thought and how he made his decisions.
The book is edited by Alam's friend Alikhani, who was also a minister in Alam's cabinet. Judging by the few hand-written diary pages reproduced in the book, the editor seems to have cut out numerous sentences anywhere he pleased with no apparent reason. In some cases he explains the reasons as privacy concern for the Alam family or the safety of some people who may still be living in Iran. However, such explanations are very rare and the book is filled by ellipses, not drawn from Alam's notes.
The book has another deficiency: Alam had originally enclosed drafts of the letters by the Shah to foreign heads of state and letters to the Shah from international dignitaries with his diary notes. Very few of these have been published in the diaries and the reader is therefore denied access to this great source of information.
Amir Hossein Khozeimé-Alam was a cousin of his.
[edit]See also
Pahlavi Dynasty
List of Prime Ministers of Iran
[edit]References
^ a b – The Reformer's Lot, Time (magazine), Friday, 27 July 1962
^ a b – No Longer for the Corrupt, Time (magazine), 24 May 1963
^ a b c – Progress at a Price, Time (magazine), Friday, 14 June 1963
^ [– Yaddasht-haye Amir Assadollah-e Alam], Tehran, 2003
^ [– Yaddasht-haye Amir Assadollah-e Alam],, edited by Alinaqi Alikhani, Vol. 2, P. 398 ISBN 964-5643-39-2,Tehran, 2003
'Alí Rizā Awsatí (علیرضا اوسطى), Iran in the Past Three Centuries (Irān dar Se Qarn-e Goz̲ashteh - ایران در سه قرن گذشته), Volumes 1 and 2 (Paktāb Publishing - انتشارات پاکتاب, Tehran, Iran, 2003). ISBN 964-93406-6-1 (Vol. 1), ISBN 964-93406-5-3 (Vol. 2).
[edit]External links
Wikimedia Commons has media related to: Asadollah Alam
A Russian dinner (Author Farhad Sepahbody was Iran's last ambassador to Morocco under the Pahlavi Dynasty.)
Harvard's Iranian Oral History Project: Fatemeh Pakravan
Alam's bio on BBC Persian
Political offices
Preceded by
Ali Amini Prime Minister of Iran
1962 – 1964 Succeeded by
Hassan Ali Mansour
Preceded by
Hossein Ghods-Nakhai Minister of Royal Court
1967 – 1977 Succeeded by
Amir-Abbas Hoveida
Party political offices
Preceded by
None Leader of People's Party
1954-1975 Succeeded by
Party Dissolved
Academic offices
Preceded by
Ali Shirazi President of Pahlavi University
1950-1962 Succeeded by
Habib Maraghee
[hide] v t e
Prime Ministers of Iran (List)
Sublime State of Persia
(1906–1925)
Nasrullah Khan Amir Asghar Khan Tonekaboni Mafi Hedayat Kamran Mirza Tonekaboni Saad ad-Daula Tonekaboni Vosough Mostowfi Vosough Tonekaboni Saad ad-Daula Mirza Mohammed-Ali Khan Mostowfi Farmanfarma Majid Mirza Mostowfi Farmanfarma Vosough Mostowfi Majid Mirza Pirnia Momtaz os-Saltaneh Pirnia Fathollah Khan Akbar Tabatabaee Qavam Malek Mansur Mirza Pirnia Qavam Mostowfi Pirnia Reza Khan Sardar Sepah
Imperial State of Iran
(1925–1979)
Foroughi Mostowfi Hedayat Foroughi Jam Matin-Daftari A.Mansur Foroughi Soheili Qavam Soheili Sa'ed Bayat Hakimi Sadr Hakimi Qavam Hekmat Hakimi Hazhir Sa'ed A.Mansur Razmara Ala' Mosaddegh Qavam Mosaddegh Zahedi Ala' Eghbal Sharif-Emami Amini Alam H.A.Mansur Hoveida Amouzegar Sharif-Emami Azhari Bakhtiar
Islamic Republic of Iran
(1979–present)
Bazargan Rajai Bahonar Mahdavi Kani Mousavi Post Abolished (since 1989)
Authority control
VIAF: 4990478
Categories: BirjandIranian governorsGovernment ministers of IranPrime Ministers of IranPeople from Birjand1919 births1978 deathsScouting in IranIranian Arab people
قس آلمانی
Amir Asadollah Alam [æsædoˈlːɔːh æˈlæm], persisch اسدالله علم, (* 1919 in Birjand, Iran; † 13. April 1978 in den Vereinigten Staaten) war Premierminister des Iran.
Inhaltsverzeichnis [Verbergen]
1 Leben
1.1 Premierminister
1.2 Hofminister
2 Auszeichnungen
3 Literatur
4 Einzelnachweise
Leben [Bearbeiten]
Asadollah Alam wurde 1920 in Birjand geboren. Sein Vater Ebrahim Alam Shokat al-Molk zählte zu den reichsten Männern Irans. Sein Haus war europäisch eingerichtet, im Garten war ein Tennisplatz angelegt und man spielte abends Bridge oder Schach. Asadollah, der einzige Sohn, wurde durch Hauslehrer erzogen.[1]
Nachdem Asadollah das Gymnasium beendet hatte, reiste er mit seinem Vater nach Teheran, um Reza Schah vorgestellt zu werden. Eigentlich sollte Asadollah nach Europa gehen, um dort Landwirtschaft zu studieren. Doch Reza Schah schlug vor, ihn in die neu gegründete Landwirtschaftsschule in Karaj einzuschreiben. Die Reise nach Europa war schon vor ihrem Beginn zu Ende. Reza Schah ordnete ferner an, dass Asadollah die Tochter von Ebrahim Qavam (Qavam al Molk), Malek-Taj heirate. Asadollah Alam und Malek-Taj hatten sich vor ihrer Heirat lediglich zweimal auf dem Tennisplatz getroffen. Für seine Tochter Aschraf hatte Reza Schah ein Sohn Ebrahim Qavams als Ehemann bestimmt.
Nach der Heirat wurden Alam und seine Ehefrau regelmäßig zu Empfängen an den Hof der Pahlavis eingeladen. Bei diesen Empfängen freundete sich Alam mit dem Kronprinzen Mohammad Reza Pahlavi an, eine Freundschaften, die ein ganzes Leben lang halten sollte.
1941 schloss Alam sein Studium an der Landwirtschaftsschule ab und kehrte mit seiner jungen Frau nach Birjand zurück. Alams Vater, Shokat al-Molk, war in dieser Zeit Gouverneur von Sistan und Belutschistan und Minister für Post- und Telegrafenwesen im Kabinett von Premierminister Mohammad Ali Foroughi.
Nach dem Tod seines Vaters im Jahre 1943 übernahm Asadollah Alam auf Anweisung von Premierminister Ahmad Qavam mit 23 Jahren das Amt des Gouverneurs von Sistan und Belutschistan. 1946, nach dem Rücktritt Qavams, wurde Alam Landwirtschaftsminister im Kabinett Mohammad Sa'ed Maraghei. Alam war damit der jüngste Minister der neueren iranischen Geschichte.
1952 wurde Alam von Mohammad Reza Schah mit der Verwaltung des riesigen Landbesitzes der Pahlavis betraut. In der Zeit der Regierung Mossadegh musste Alma seinen Pass abgeben, um zu verhindern, dass er das Land verlässt. Zahlreiche Freund der Pahlavis waren bereits verhaftet worden. Alam wurde allerdings von Mossadegh lediglich aufgefordert, Teheran zu verlassen und nach Birjand zurückzukehren.[2]
Nach dem Sturz Mossadeghs kehrt Alam nach Teheran zurück und wurde zu einem der engsten Berater von Mohammad Reza Pahlavi. 1957, als der Schah entschied, nach US-amerikanischem Vorbild im Iran ein Zwei-Parteiensystem zu etablieren, wurde Alam damit beauftragt, die Mardom-Partei (Volkspartei) zu gründen. In der Mardom-Partei sollten die unterschiedlichen Oppositionskräfte zusammengeschlossen werden. So traf sich Alam regelmäßig mit Khalil Maleki, dem Führer der Sozialdemokraten Irans. Ab 1961 organisierte Alam auch Treffen mit den Führern der Nationalen Front. Als der Kronprinz Cyrus Reza Pahlavi geboren wurde, schlug Alam dem Führer der Nationalen Front Alahyar Saleh vor, der Mentor des Sohns von Mohammad Reza Schah zu werden. Saleh lehnte ab. Alle Gespräche, Verhandlungen und Versuche, nach dem Sturz Mossadeghs eine Versöhnung zwischen dem Schah und den Oppositionsparteien zu erreichen, schlugen fehl.[3]
Nach der Rückkehr von Mohammad Reza Schah von seiner Reise in die Vereinigten Staaten, auf der er mit Präsident Kennedy zusammengetroffen war, um ein umfangreiches Reformprogramm für den Iran mit Kennedy besprochen hatte, wurde Alam am 19. Juli 1962 Premierminister.
Premierminister [Bearbeiten]
Premierminister Asadollah Alam, 1963
Asadollah Alams Regierungszeit kann aus mehreren Gründen als historische gelten. Zunächst setzte der die Reformen fort, die bereits unter seinem Vorgänger Premierminister Ali Amini begonnen worden waren. Aminis Reformen, darunter die Landreform, zielten zunächst auf eine materielle Verbesserung der Lebensbedingungen im Iran ab. Alam wollte mehr. Er wollte neben der wirtschaftlichen Besserstellung auch gesellschaftliche Reformen, die den Iran zu einem modernen Rechtsstaat westlichen Zuschnitts machen sollten. Der erste Schritt auf diesem Weg war eine Wahlrechtsreform. Das Wahlrecht Irans stammte noch aus der Zeit der Konstitutionellen Revolution. Nach dem neuen Wahlgesetz erhielten die Frauen des Iran das aktive und passive Wahlrecht. Zum ersten Mal in der Geschichte Irans konnte Frauen Abgeordnete wählen und als Abgeordnete gewählt werden. Eine weitere wichtige Änderung betraf die Stellung der religiösen Minderheiten. Das Wahlgesetz war ein Klassenwahlrecht, wobei die Klassen nach der Religionszugehörigkeit getrennt wählten. Die in der Verfassung anerkannten religiösen Minderheiten der Juden, Christen und Zoroastrier wählten ihre eigenen Abgeordneten. Sie konnten allerdings keine Ministerposten in einer Regierung übernehmen. Auch diese Einschränkung wurde abgeschafft. Alle Iraner sollten gleichberechtigt öffentliche Ämter auch im Range eines Ministers übernehmen können. Mit der Wahlrechtsreform verbunden war auch eine Änderung der Vereidigungszeremonie für die Vereidigung bei der Übernahme eines öffentlichen Amtes wie bei der Verbeamtung. Bislang schworen alle auf den heiligen Koran. Nach der Gesetzesänderung sollte der Amtseid „auf das heilige Buch“ geschworen werden, wobei die Religionszugehörigkeit die Wahl des heiligen Buches bestimmte.[4]
Diese von Alam und von Mohammad Reza Schah 1963 vorgeschlagene Gesetzesänderung hatte eigentlich noch nichts mit einer Verwestlichung des Irans zu tun, sondern bestand eher aus einem für die 1960er-Jahre des zwanzigsten Jahrhunderts längst überfälligen Reformschritt der politischen Gleichberechtigung von Mann und Frau sowie der religiösen Minderheiten. Für die islamische Geistlichkeit war es einer Kriegserklärung. Ein bis dahin weitgehend unbekannter Ayatollah mit Namen Chomeini wurde zum lautstarken Sprecher der geistlichen Oppositionskräfte. Demonstrationen, die zu gewalttätigen Ausschreitungen führten, wurden von den Anhängern der Geistlichkeit organisiert. Der Höhepunkt der Ausschreitungen kam am 3. Juni 1963. Linke Oppositionsgruppen, Anhänger Mossadeghs und der Nationalen Front hatten sich, aus welchen Gründen auch immer, mit der Geistlichkeit solidarisiert. Mehr als 10.000 Demonstranten zogen durch die Straßen Teherans. Alam rief die Armee zu Hilfe, nachdem er nur noch mit einem gepanzerten Fahrzeug den Regierungssitz verlassen konnte. Zum ersten Mal nach dem Zweiten Weltkrieg herrschte in Teheran der Ausnahmezustand. Truppen marschierten in den Straßen auf, und es wurde auf Demonstranten geschossen. Tausende wurden verletzt, die Zahl der Toten wird von Alam mit 20 angegeben, andere sprechen von 80 bis 90 Toten. Die Vorschriften bezüglich des Amtseides wurden aus dem Wahlgesetz gestrichen. Bei der Frage des aktiven und passiven Wahlrechts für Frauen blieb Alam jedoch hart.
Führende Politiker der Islamischen Republik Iran erklären heute, dass der Aufstand im Juni 1963 gegen die Wahlrechtsreform Alams die Geburtsstunde der islamischen Revolution gewesen sei.[4] Alam hatte die Wahlrechtsreform zwar durchgesetzt, sein politisches Schicksal als Premierminister war besiegelt. Am 7. März 1964 trat Alam zurück.
Zehn Tage nach seinem Rücktritt wurde Alam Kanzler der Pahlavi-Universität in Schiraz (heute Universität Schiraz), einem der Prestigeprojekte Mohammad Reza Pahlavis. Die Gründung der Universität Teheran war mit dem Namen seines Vaters Reza Schah verbunden. Mit der Universität Schiraz sollte eine zweite Universität im Iran mit Weltgeltung entstehen. Mohammad Reza Schah stellte dann auch erhebliche Mittel bereit, den Ausbau der Universität unter Alam voranzutreiben.
Hofminister [Bearbeiten]
Im Dezember 1966 wurde Alam Hofminister und damit engster Berater von Mohammad Reza Schah. Alam sollte dieses Amt nahezu elf Jahre lang bis zum Juli 1977 ausüben. In diesem Amt war auch federführend an der Planung und Durchführung der 2500-Jahresfeier der Iranischen Monarchie beteiligt. Am 17 Juli 1977 hatte er die letzte Audienz bei Mohammad Reza Schah, bevor er aus Krankheitsgründen nach Europa übersiedelte.
Am 13. April 1978 erlag Asadollah Alam einem Krebsleiden.
Auszeichnungen [Bearbeiten]
1976: Großes Goldenes Ehrenzeichen am Bande für Verdienste um die Republik Österreich[5]
Literatur [Bearbeiten]
Asadollah Alam: The Shah and I. The Confidential Diary of Iran’s Royal Court, 1969–1977. Tauris, London 1991, ISBN 1-85043-340-2.
Assadollah Alam, Alinaghi Alikhani: The Diaries of Assadollah Alam. 1992, ISBN 0936347570
Alireza Avsati: ایران در سه قرن گذشته. (Teheran in den letzten drei Jahrhunderten.) Teheran 2003, ISBN 964-93406-6-1 (Band 1), ISBN 964-93406-5-3 (Band 2).
Einzelnachweise [Bearbeiten]
↑ Abbas Milani: Eminent Persians. Syracuse University Press, Syracuse 2009, Band 1, S. 46.
↑ Abbas Milani: Eminent Persians. Syracuse University Press, Syracuse 2009, Band 1, S. 48.
↑ Abbas Milani: Eminent Persians. Syracuse University Press, Syracuse 2009, Band 1, S. 49.
↑ a b Abbas Milani: Eminent Persians. Syracuse University Press, Syracuse 2009, Band 1, S. 51.
↑ Aufstellung aller durch den Bundespräsidenten verliehenen Ehrenzeichen für Verdienste um die Republik Österreich ab 1952 (PDF; 6,9 MB)
Ausklappen
Premierminister des Iran
Ausklappen
Premierminister der Islamischen Republik Iran
Normdaten (Person): GND: 119077248 | LCCN: n91100795 | VIAF: 4990478 | Wikipedia-Personensuche
Kategorien: Ministerpräsident (Iran)Träger des Großen Goldenen Ehrenzeichens am Bande für Verdienste um die Republik ÖsterreichIranerGeboren 1919Gestorben 1978Mann
قس فرانسه
Asadollah Alam (en persan : اسدالله علم) est un homme politique iranien né à Birjand en 1919 et mort le 14 avril 1978. Proche du Shah Mohammad Reza Pahlavi, il a été premier ministre d'Iran du 19 juillet 1962 au 7 mars 1964.
Biographie[modifier]
Né en 1919 à Birjand, il fréquente une école britannique en Iran puis l'université de Karaj, où il obtient un diplôme universitaire en agriculture. Il épouse en 1939, sur l'ordre de Reza Shah, la fille de Qavam Al-Molk Shirazi, Malktadj.
Gouverneur de la province du Sistan et Baloutchestan en 1946, il devient ministre de l'agriculture en 1950, et ministre de l'intérieur peu après. Il occupe différents postes au sein du gouvernement entre 1953 et 1962 et devient premier ministre jusqu'en 1964. Il est concurremment doyen de l'université Pahlavi de Chiraz de 1963 à 1966. Il est ministre à la cour Royale de 1969 à 1977.
Il mate une manifestation de sympathisants de Khomeini en juin 1963.
Il décède d'un cancer en 1978.
Publications[modifier]
((fr)) Yves Bomati et Houchang Nahavandi : Mohammad Réza Pahlavi, le dernier shah - 1919-1980, éditions Perrin 2013, ISBN 2262035873
The Shah and I: The Confidential Diary of Iran's Royal Court, 1969-1977 Asadollah Alam - Préfacé et édité par Alinaghi Alikhani I.B. Tauris & Co. Ltd. - 1991 ISBN 1-85043-340-2
The Diaries of Assadollah Alam par Assadollah Alam, Alinaghi Alikhani (1992) ISBN 0936347570
Iran in the last 3 Centuries par Alireza Avsati. Téhéran, 2003. Vol1 ISBN 964-93406-6-1 et Vol2 ISBN 964-93406-5-3
Précédé par Premier ministre d'Iran Suivi par
Ali Amini 19 juillet 1962 - 7 mars 1964 Hassan Ali Mansour
Portail de l’Iran
Catégories : Premier ministre d'IranNaissance en 1919Décès en 1978
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اسدالله خان عَلَم امیر قاینات مشهور به اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، ...