آلهی
نویسه گردانی:
ʼALHY
به ضم ل. پیدا و عیان در گویش کازرونی(ع.ش)
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
الهی . [ اِ لا ] (ع منادا، صوت ) مرکب از «اله » که اسم ذات حق تعالی است و یاء متکلم ، پس معنی مجموع اله من است . (از غیاث اللغات ) (از آن...
الهی . [ اِ لا ] (ص نسبی ) خدایی . ربانی . الوهی . مرکب از «اله »نام حق تعالی و یاء نسبت چنانکه در عبارت «حکم الهی اینچنین بود» و کسانی که ...
الهی . [ اِلا ] (اِخ ) (شیخ الهی ). رجوع به الهی سماوه ای شود.
الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) شاعر قرن دهم متوفی در 945 هَ . ق . او راست : خلاصةالاشعار. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1). صاحب ریحانة الادب گوید: دور نی...
الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) شاعر عثمانی است و تاریخ ولادت و مرگ او معلوم نیست . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 9 هزارگزی جنوب باختری نیشابور. در جلگه واقع و معتدل است . سکنه...
الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، در 60 هزارگزی شمال باختر یوسف آباد. کوهستانی ومعتدل ...
الهی .[ اِ لا ] (اِخ ) عبداﷲ. رجوع به الهی سماوه ای شود.
علهی . [ ع َ ها ] (ع ص ) مؤنث عَلهان . رجوع به علهان شود.
الحی . [ اَ حا ] (ع ص ) بزرگ ریش . (مهذب الاسماء). مرد درازریش یا بزرگ ریش . (از اقرب الموارد).