زاج
نویسه گردانی:
ZʼJ
زاج سفید
نام علمی: Steoptria-Alon-aloman-alen
نام های دیگر :
فارسی: زاک، زاغ،زاج
عربی: شب
یونانی: خلل القیس
هندی: پهتکری
نام های محلی:
زمه( مشهدی) ، زی( ترکی)، زمج(افغانی)، شیب( ارمنی)(قلقطار، قلقد یس، نحاس)
طب سنتی در ایران در دهه اخیر همراه با نام گیاهان دارویی شناخته شده در صورتی که طب سنتی ایران شامل ادویه طب سنتی است و تنها گیاهان نمی باشند ادویه طب سنتی شامل( معدنی، حیوانی، گیاهی ) است.
گوشه ای از این اقیانوس بی کران، معدنی ها می باشند که زاج ها با متجاوز از 25 نوع یکی از این مواهب هستند.
زاج نیز همچون برخی گیاهان از ادویه ضد عفونت می باشد به دلیل آنکه دارای مواد قابضه می باشد. جسمی معدنی بلوری و در اثر تاثیر مواد معدنی به رنگ های متفاوت دیده می شود.
انواع:
متجاوز 25 نوع موجود می باشد.
به علت کثرت انواع مشهورترین آنها را بیان می شود. زاج سفید(شوغار)، احمر، اخضر، اصفر، اسود، سرخ و سیاه(رنگ رزان و کفشگران)، زاج الاساکفه،مقطر، جامد، مبطوخ، بلوری،قبرسی، لاری، رومی، روش، شرقی، انگلیسی، شیری، پاریسی(قلقند، قلقنت سوری، شیرازی)
انتشار:
از انواع زاج چنین بر می آید که در اکثر نقاط جهان موجود می باشد اما در کشور ما از مشهورترین مکان ها زاکان، قزوین، طارم و زاگون تهران می باشد و اگر در جاده هراز در منطقه آب اسک توقفی نموده باشید.آب جاری این منطقه آب زاج می باشد که رسوبات آن در رودی کوچک به وضوح نماینان و حوضچه ای کوچک آب زاج نیز هنوز در این مکان جهت کسانی که دچار مشکل پوستی هستند قابل استفاده می باشد.
اجزاء:
زاج سفید خفیف الوزن( سبک وزن ) بهترین آن مصری براق مانند زرنیخ بد خشی است که در دست زود ریز می شود و غالباً جسمی بلوری با مزه کس و ظاهری مانند نمک سنگ و نمک ترکی دارد.
مواد متشکله زاج:
زاج ها دارای مواد فلزی گوناگون می باشند سفید آن دارای حامض کبریتیک (اسید سولفوریک) ، اکسید اول آهن و آب سولفات پتاسیم، آلومین می باشد.
زاج سبز:
دارای سولفات آهن، زاج کبود یا کات کبود دارای سولفات مس.
طبیعت:
انواع زاج سبز دارای مزاج در سوم گرم و خشک مایل لطافت و زاج سفید از همه نوع آن لطیفتر است.
زاج زرد:
در سوم گرم و خشک بر عکس املاح که در سوختن غلیظ می شود، زاج سبز در سوختن غلیظ می شود، زاج سبز در سوختن لطیف می شود.
افعال و کاربردهای زاج در طب سنتی ایران: قابض (جمع کننده اندام)، جالی (پاک کننده) است.
اندام سر: رفع عرق ریزی پیشانی و صورت
موی سر: به گفته شیخ الرئیس خوردن یک درم (3گرم)(زاج احمر)موی سفید را می ریزاند و بجای آن موی سیاه می رویاند در افراد مرطوب قوی المزاج مؤثر است.
به علت تجفیف زیاد( زاج اصفر) برای مو مانند زاج احمر مصرف شود و بایستی آب زیاد مصرف شود.
کرم معده: جهت اخراج حب القرع( زاج اخضر)
دهان: قیروطی آن جهت اکله دهان، پاشیدن پودر آن در دهان جهت رفع عفونت
زاج( اصفر) را نرم ساِئیده با سوزنجان زیر زبان نگه دارند جهت صفدع، اکله دهان، قلاع دهان نافع است
حلق: غرغره جهت عضلات حلق
بینی: نفوخ آن جهت رعاف
گوش: تنقیه چرک گوش( رفع عفونت)- فتیله با عسل جهت قروح گوش( رفع عفونت)
دندان: ورم بن دندان، درد دندان( زاج الاساکفه)
چشم: با عسل جهت سطری پلک چشم
شستن با زاج و آب باران رفع غشاوه رقیق چشم و بیاض می نماید
پوست: ازاله گوشت زائد، رفع بیاض پوست، ناخنه، جرب، جمره، سلعه، حکه خشک، قروح خبیثه( رفع عفونت)
رفع بریدگی جلدی بوسیله مالیدن زاج و یا زرور آن.
مالیدن زاج بر جوش غرور(کاهش جوش)
مثانه: دفع قروح مثانه(عفونت)
دفع قرحه احلیل(عفونت)
کلیه: تفتیت حصاه( بایستی داروسازی شود)
ضربدیدگی: کماد زاج و ضماد زاج و نمک جهت دررفتگی عضلات و کوفتگی
بواسیر:جهت بواسیر و نواصیر مقعد
رحم: حمول آن بهبود عفونت و ترشحات
ته زن آن بواسطه قبضوت زاج جمع کننده رحم حمول زاج با آب گندنا جهت نزف الدم رحم (عفونت)
عرق النسا: حقنه زاج( الاساکنه)جهت عرق النسا.
داروسازی:
در داروسازی به صورت، غسول، غرغره، مضمضه، کحل، حمول، سفوف، سنون، گرد، لوسیون، پوسیون، حب، نفوخ، ذرور مصرف دارد.
مضرات زاج:
از خوردن اقسام زاج سرفه دموی و سل و قروح اعضا با طنی امعا و سجح حاصل می شود.زیاده از 3 گرم زاج ( زرد) کشنده است.
مصلح زاج:
آشامیدن شیر تازه دوشیده شده ، کره تازه، شربت زوفا
مانع الجمع( تداخل و عدم سازش) :
قلیائیات، کربوتاتها، املاح فلزی، با زاج مصرف نشود.
پادزهر: بی کربنات دو سود( جوش شیرین)
روش شناخت:
زاج سفید، کاغذ تورنسل را قرمز می کند و روش شناخت زاج مقطر با مالیدن به فولادی رنگ فولاد مسی می شود.
حیوانات:
از دود دادن زاج موش و مگس گریزان هستند، مالیدن محلول 50% زاج کبود به زخم پای دام باعث بهبود زخم می شود.
دباغی:
آش کردن پوست
رنگرزی:
جهت رنگرز ی ابتدا پارچه را در زاج شسته سپس خشک کرده، رنگ می کنند و بطور کلی جهت دندانه دار کردن رنگ بکار می آید.
مرکب سازی:
در صنعت مرکب سازی بکار می آید. اشعار زیادی در این رابطه وجود دارد از جمله قطعه مشهور
هم سنگ دوده زاج است هم وزن هر دو مازو
هم سنگ هر سه صمغ است آنگاه زور بازو
میر علی هروی- کتاب مدادالخطوط
شعر منسوب به صدرالشریعه
فرهنگ افواهی( فولکلور) و ادبیات:
زن تازه زا تا هفت روز را زاج می نامند که ادویه ای برای زن زائو وجود دارد که به آن زاجی ( اهل مشهد) می گویند.
دلیری که ترسد ز پیکان و شیر
زن زاج خوانش نخوانش دلیر
ابوالمؤید بلخی
تجربیات:
اعتقادات: زاج در نزد ایرانیان جایگاه ویژه ای داشته همواره با اسفند سوزانیده می شود.هم جهت رفع حشرات وهم بعنوان چشم زخم بکار می رود.
اگر طفلی شیرخواره گریه بیش از حد بنماید و مشکلی نداشته باشد با قرار دادن زاج سفید زیر سر طفل وانداختن آن صبح در آتش طفل آرام می گیرد.
در چلوکبابی ها جهت سفید کردن برنج در هنگام خیس کردن به آن زاج سفید اضافه می شود.
جوشانده زاج سفید در ظروف آلومنیوم باعث سفیدی ظرف می شود.
در گذشته درحوض خانه ها واستخرها برای جلوگیری از لیز شدن و فاسد شدن سریع آب کات کبود یا زاج کبود یا سولفات مس به آب به مقدار 5 درصد اضافه می شد.
جهت سالم ماندن وسبز ماندن خیارشور به آن مقدار کمی کات کبود زده می شود.
در سلمانیها زاج جهت رفع بریدگی پوست بکار برده می شده چون اثر ترمیمی سریعی بر زخم دارد و با مالیدن آن به صورتهای خون آلود سریعا خون بند می آمد. ( رفع عفونت و قابض خون)
جهت رفع بدبوئی عرق بدن، مالیدن زاج یا محلول، عرق ریزی را کم می کند.
جهت بستن مسامات پوست صورت و منافذ پوست می توان از زاج بصورت محلول و یا پودر زاج استفاده نمود. ( قابض)
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زعج . [ زَ ] (ع مص ) بی آرام کردن و از جای برکندن آن را. || راندن و بانگ برزدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
زعج . [ ] (ع مص ) قرار دادن . فشردن چیزی در جایی دیگر. || فروکردن میخی . || با شتاب رفتن یا با شتاب فرار کردن . (از دزی ج 1 ص 591). رجوع ...
زعج . [ زَ ع َ ] (ع اِمص ) بی آرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قلق . (اقرب الموارد). بی آرامی . اضطراب . آشفتگی . (ناظم الاطباء).
ضاج . [ ضاج ج ] (ع ص ) خروشنده و کسی که آواز بلند کند، و فی الحدیث : عبروا ضاجین ؛ ای رافعین اصواتهم بالتلبیة. (منتهی الارب ). || (مص ) بان...
ذاج . [ ذاج ج ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذج ّ. آینده ٔ از راه . قادم از سفر. || آشامنده ٔ آب .
ذأج . [ ذَءْج ْ ] (ع مص ) ذئجه ذاجاً؛ جرّعه شدیداً، سخت بدم درکشید آب و مانند آن را.و اندک اندک آشامیدن آب را. (از اضداد است ). || ذأج ...
ذعج . [ ذَ ] (ع مص ) سخت راندن کسی را یاستوری را. || ذعج جاریة؛ آرمیدن با وی .