نشان
نویسه گردانی:
NŠAN
نام دیگری ست برای هدف. نشانگیر به کمانداری گفته می شود که در این کار مهارت دارد. اشکانیان (پارتیان) در شمار بهترین کمانداران و نشانگیران سواره بحساب می آمدند. شکست رومی ها در جنک با اشکانیان (به رهبری سورنا ژنرال پارسی) مدیون مهارت ایشان بوده است. این کمانگیران با حیله خود را در حالت عقبگرد
در مقابل دشمن نشان می دادند . دشمن بدنبال ایشان حرکت می کرد ، غافل از مهارت بی نظیر اشکانیان در نشانگیری سواره با چرخش کامل روی اسب! در زبان انگلیسی اصطلاح Parting Shot بمعنی ایراد و نکته گیری ناگهانی در لحظه خروج از یک مناظره است که یادآور همین تاریخ در میان اروپاییان می باشد..!
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
غم نشان . [ غ َ ن ِ ] (نف مرکب ) نشاننده ٔ غم . تسکین دهنده ٔ اندوه : غمخوار ترا بخاک تبریزجز خاک تو غم نشان مبینام . خاقانی .گر جان ما بمرگ منو...
بی نشان . [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نشان ) بی علامت . (ناظم الاطباء). لایوصف . (یادداشت مؤلف ). بی نشانه . گم . بدون وجه مشخص . بی صفت . فاقد...
تب نشان . [ ت َ ن ِ ] (اِ مرکب ) نشان تب . اثر تب . تبخاله : گرچه شبها از سموم آه تبها برده ام از نسیم وصل مهر تب نشان آورده ام .خاقانی .
ته نشان . [ ت َه ْ ن ِ ] (ن مف مرکب ) قبضه ٔ شمشیر و کارد و جز آن که مرصع باشد و یا تارهای طلا و نقره درآن کوفته باشند. (ناظم الاطباء). آن اس...
تخت نشان . [ ت َ ن ِ ](نف مرکب ) بخشنده ٔ تخت . (ناظم الاطباء) : خسرو تاجبخش و تخت نشان بر سر تاج و تخت گنج فشان .نظامی .
تاک نشان . [ ن ِ ] (نف مرکب ) که تاک نشاند. تاک نشاننده . رزبان . کشاورز تاک . کشت کننده ٔ رز : بودم آن روز من از طایفه ٔ دردکشان که نه از تاک...
دست نشان . [ دَ ن ِ ] (ن مف مرکب ) دست نشانده . نشانده ٔ کس . منصوب . گمارده . مأمور. کسی که او را به کاری نصب کرده باشند. (برهان ). گماشته ک...
آتش نشان . [ ت َ ن ِ ] (نف مرکب ) کارگری که مأمور اطفاء و فرونشاندن آتش است .
ماه نشان . [ ن ِ ] (ص مرکب ) که نشان ماه دارد. که چون ماه درخشان و خوشروی است . که همانند ماه است : به مژده خواستن آن نور چشم و راحت ...
ماه نشان . [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از بخشهای چهارگانه ٔ شهرستان زنجان است که در غرب شهرستان زنجان و طول دره ٔ قزل اوزن واقع و محدود است از شمال...