پهلوان
نویسه گردانی:
PHLWʼN
پهلوان ، عنوانی برای مردان دلیر، زورمند و تنومند و گروهی خاصّ از ورزشکاران ایرانی ، نیز قهرمانان آثار حماسی فارسی . این واژه ترکیبی است از پَهْلَو ( پَرثَو / پارت ) و ان نسبت (برهان ، ج 1، ص 431، پانویس 1). در حماسه های پهلوانی کهن که مدارک مکتوب آن از اوستا آغاز و به شاهنامه و برخی دیگر از منظومه های حماسی ختم می شود، پهلوانان ، مانند گرشاسپ و رستم ، از طبقة اَرتِشتاران جنگاورند و وظیفة پاسداری از قوم یا گسترش سرزمین خود را دارند (بهار، ص 73، 161). ظاهراً در این طبقه ، «جهانْ پهلوانی » بالاترین مقام بوده است و پهلوانانی همچون سام (فردوسی ،ج 1، ص 137)، رستم (همان ، ج 2، ص 150، 202، هامش ؛ مجمل التواریخ و القصص ، ص 91) و زَریر (فردوسی ، ج 6، ص 78) به آن پایه رسیده بوده اند. در روایتهای عیاری ـ پهلوانی (نوع دوم از افسانه های پهلوانی فارسی )، قهرمانان عموماً از مردم کوچه و بازارند. سمک عیار * نمونة کهن اینگونه آثار است (بهار، همانجاها) که به سمک ، قهرمان آن ، پهلوان گفته شده (ارجانی ، ج 2، ص 188، 242، نیز رجوع کنید به ص 157 که از «مردی و پهلوانی » سمک یاد شده است ) و عیار ( رجوع کنید به عیار/ عیاران * ) و پهلوان در این داستان ، یکی دانسته شده است (بهار، ص 162؛ قس محجوب ، ص 217). در برخی دیگر از اینگونه داستانها نیز پهلوانان کارهای خاصّ عیاران ، نظیر «شبروی » (دزدیهای شبانة عیاران )، را انجام می دهند (برای نمونه رجوع کنید به حسین کُرد شبستری ، ص 76ـ77،131ـ133،135، 151ـ154، 188). ظاهراً گروهی خاصّ از دلاوران و ورزشکاران ایرانی که در تاریخ پهلوان نامیده شده اند ( رجوع کنید به دنبالة مقاله )، نمونة همان پهلوانان داستانهای عیاری اند (قس رستم الحکما، ص 103) همچنانکه بین برخی از آداب پهلوانان امروزی ، یا اهل زورخانه * ، و آیین کهن عیاری نیز شباهتهایی مشاهده می شود ( رجوع کنید به پرتوبیضایی ، ص 8 ـ9؛ انصاف پور، ص 13ـ14). هیئت ظاهری آنها در زورخانه ها ــ که تُنُکه ای برپا و بالاتنه ای برهنه دارند ــ نیز ظاهراً متأثر از رسوم عیاری است ( رجوع کنید به پرتوبیضایی ، ص 8؛انصاف پور، ص 13؛ قس عطار، ص 313). در اسرارالتوحید (محمدبن منوّر، بخش 1، ص 216) هم به هیئت پهلوانان زورخانه اشاره شده است : «جمعی وُرنایان می آمدند برهنه ، هریکی اِزارپای چرمین پوشیده ». مقصود از «ورنایان » (برنایان ) همان عیاران است ، چنانکه در سمک عیار (ج 2، ص 432) این دو کلمه مترادف به کار رفته اند (همچنین رجوع کنید به هفت لشکر ، ص 599). «ازارپای چرمین » آنان نیز همان تنکة پهلوانان است که در گذشته از چرم بوده و به آن «تنبان نطعی » و «ازارپای ادیم » می گفته اند (پرتو بیضایی ، ص 83؛ ارجانی ، ج 2، ص 136) و ظاهراً همان «سراویل » فتوت * است . شباهتهای آیین پهلوانان زورخانه با آیین مهر (میترائیسم ) نیز ظاهراً به سبب پیوند آیین عیاری و جوانمردی با دین مهر در ایران باستان است (دربارة این شباهتها رجوع کنید به بهار، ص 157ـ160؛ دربارة پیوند عیاری و جوانمردی با آیین مهر رجوع کنید به همان ، ص 164).
گذشته از افسانه های عامیانه ، تنها مرجع کهنی که دربارة آیین و آداب پهلوانان بتفصیل سخن گفته ، فتوّت نامة سلطانی ، کتابی از قرن نهم ، است که آنان را «اهل زور» و گروهی معرکه گیر خوانده ، و به هشت طایفه تقسیم کرده است : کُشتی گیران ، سنگ گیران ، ناوه کشان ، سَلّه کشان ، حمّالان ، مغیرگیران ، رسن بازان و زورگران (کاشفی ، ص 306) که به نمایش اعمال پهلوانی در ملا عام می پرداختند، نظیر کشتی گرفتن ، برسردست بلند کردن و حمل اجسام سنگین ، نبرد با عمود (گرز) و راه رفتن بر روی طنابی که هر سر آن به ستونی بلند بسته بود ( رجوع کنید به همان ، ص 306ـ330). در عصر حاضر نیز، برخی از مردان نیرومند که در کوچه و بازار با کارهایی نظیر خم کردن آهن با دست و برداشتن اجسام سنگین با دندان و شکستن سنگ برروی سینه معرکه می گیرند، پهلوان نامیده می شوند، اما در گذشته آنان را «زورگر» می نامیده اند (پرتوبیضایی ، ص 103). ملاّ حسین واعظ کاشفی (ص 330ـ336) نیز از زورگران یادکرده و معرکه گیری آنان را شامل این کارها دانسته است : «مردگیری » که پهلوانی ، پهلوان دیگر را بر دوش می گرفت و او بر شانه های پهلوان اولی می ایستاد؛ «سنگ شکنی » و «استخوان شکنی » که با ضرب دست ، سنگ یا استخوانی بزرگ را می شکستند؛ «داربازی » که تنة درخت یا تیرِ چوبیِ بلندی را برکف دست نگاه می داشتند؛ «سنگ افکنی » که عبارت بود از پرتاب سنگ به نقطه ای دور؛ «جهندگی » که با جهش ، مسافتی طولانی را می پریدند؛ «سنگ آسیا برداشتن » که آن را بلند می کردند و بالای سر نگه می داشتند؛ و «پیل زورکردن » که با فیل می جنگیدند و آن را بر زمین می زدند ( رجوع کنید به واصفی ، ج 1، ص 502 که تصویر روشنی از پیل زورکردنِ پهلوان محمد مالانی را در عهد سلطان حسین بایقرا ارائه داده است ؛ نیز رستم الحکما، ص 409 که از معرکه گیریهای پهلوانان در عهد کریم خان زند سخن گفته است ).
امروزه ، گذشته از کشتی گرفتن ( رجوع کنید به کشتی / کشتی گیری * )، آنچه از کارهای پهلوانان در زورخانه ها متداول است و در طومار افسانة پوریای ولی * ، ظاهراً از عهد صفوی ، هم به آنها با عنوان «قواعد کشتی » اشاره شده (پرتوبیضایی ، ص 363ـ364)، بدین قرار است : سنگ گرفتن ، شنارفتن ، میل گرفتن ، چرخ زدن ، پازدن و کبّاده کشیدن (برای آگاهی از این اصطلاحات رجوع کنید به زورخانه * ).
یکی از نرمشهایی که امروزه متداول نیست اما تا هفتاد سال پیش از جمله کارهای پهلوانان زورخانه بوده ، «تخته شلنگ » یا «شلنگ تخته » است که در اصل از تمرینهای شاطران ( رجوع کنید به شاطر * ) برای آماده شدن در دوندگی بوده است (همان ، ص 63؛ انصاف پور، ص 254). بنابر برخی مراجع (مثلاً افضل الدین کرمانی ، ص 473ـ474؛ واصفی ، ج 2، ص 230) ظاهراً در گذشته ، پهلوانان وظیفة شاطری را نیز انجام می داده اند (قس بیغمی ، ج 1، ص 369ـ370 که عیاران مانند شاطران رفتار می کنند).
از دیگر آداب پهلوانان که امروزه ناشناخته است ، اما در فتوّت نامة سلطانی (ص 311) از آن یاد شده ، پختن آشی به نام «بُغرا» بوده است . همچنین ، پوشیدن و درآوردن جامة خاصّ پهلوانان ، تنکه ، آدابی خاصّ داشته است (همان ، ص 310؛ پرتو بیضایی ، ص 83، 355؛ برای جنس و نقش و نگارهای تنکه و صنعت تنکه دوزی رجوع کنید به همان ، ص 85).نشان دیگر آنان بازوبندی مهره ای بوده که برای دفع چشم زخم به بازو می بسته اند و به آن «بازو مهره » می گفته اند (کاشفی ، همانجا؛ آیین قلندری ، ص 399؛ نیز قس پرتوبیضایی ، ص 84). در اعصار گذشته ، پهلوانانی که به مقام استادی می رسیدند، با اجازة شاهِ دوران خود، سفره ای چرمین به نام «نطعی » بربالای تنکه و روی شکم می بستند. در عهد صفوی ، پهلوانانی که به سلک درویشان درمی آمدند، با اجازة استادان و پیران ، زانوبندی ویژه به نام «کاسه بند» که میان آن آینه ای کوچک تعبیه شده بود، به زانوان می بستند. در همان دوران ، به اجازة اقطاب و نقبا، «تاج » (کلاهِ نمدیِ درویشان ) نیز بر سرمی گذاشتند و لُنگ و میان بندی خاصّ به نام «کُشتی » (قس کُستی ) بر میان می بستند (پرتوبیضایی ، ص 83،90). در عصر کنونی ، نشان استادی در جمع پهلوانان ، لنگی است به نام «لنگ کسوت » که بر بالای تنکه می بندند و گوشة سمت راست آن را به طرف چپ بدن می آورند و به صورت «لَچَک » به جلو می آویزند (همان ، ص 33، 85).
پهلوانان زورخانه ، عناوین و سلسله مراتبی خاصّ دارند که مهمترین آنها عبارت است از: نوچه ؛ نوخاسته (همان ، ص 41، نیز قس ، ص 362ـ364 طومار افسانة پوریای ولی ؛ انصاف پور، ص 310ـ311)؛ پهلوان (انصاف پور، ص 217)؛ کهنه سوار و مرشد؛ پیشکسوت ، که از پهلوانان باسابقه است و از بسیاری از پهلوانان ، زودتر جامة خاصّ پهلوانی پوشیده است (پرتو بیضایی ، ص 4،17ـ 18،40، 75،352). در ادوار گوناگون تاریخ ایران ، برای پهلوانان عنوانها و نامهایی دیگر نیز به کار می رفته است ، همچون : «مُفرِد» (واصفی ، ج 1، ص 482)، «یتیم » (همان ، ج 1، ص 482ـ483، 485، ج 2، ص 234) و «اَحداث » که در معنای مفرد و نه جمع ، به پهلوانانی اطلاق می شده است که تحت فرمان حاکمان ، داروغگی و شحنگی شهرها را برعهده داشته اند ( رجوع کنید به حسین کرد شبستری ، ص 16ـ17، 38، 46، 51، 181؛ نیز رجوع کنید به دنبالة مقاله ).
پهلوانان به مرام اخلاقی خاصّی ، متأثر از اصول فتوّت ، پایبندند و پاکدامانی آنان مشهور است ( رجوع کنید به پرتوبیضایی ، ص 12ـ14،30ـ33؛ قس کاشفی ، همانجا). در داستان حسین کرد شبستری (ص 66، 144) وی با خود عهد می کند که «هرگز بند او چه برحلال و چه برحرام باز نشود». در تاریخ جهانگشای جوینی (ج 1، ص 183ـ184) نیز ذکر شده است که اوکتای قاآن (حک :626ـ639) دختری را به نکاح پهلوان پیلة همدانی درآورد، اما پیله ، برای اینکه از توانایی او کاسته نگردد، با همسر خود مباشرت نکرد. شاید در آیین پهلوانی پرهیز از ازدواج امری پسندیده بوده است . در قدیم ، برخی از پهلوانان نظیر پهلوان محمدابوسعید و خواهرزاده اش ، پهلوان درویش محمد، در عهد سلطان حسین بایقرا (873ـ911) از عالمان و ادیبان و زاهدان صاحب تکیه به شمار می آمدند (واصفی ، ج 1، ص 492، 504 ـ 505). با این حال ، برخی از اشرار و آشوبگران جامعه نیز در زمرة پهلوانان بوده اند، چنانکه در عهد سلطان حسین بایقرا پهلوانان شرور آسایش و امنیت هرات را برهم زده بودند (همان ، ج 1، ص 471). رستم الحکما، نویسندة رستم التواریخ (ص 104ـ106)، نیز 145 پهلوان دوران سلطان حسین صفوی (1105ـ1135) را نام برده و شرح داده که یکی از علل سرنگونی سلطان ، فساد و اعمال منافی عفت و تجاوزها و دزدیهای آنان بوده است ( رجوع کنید به همان ، ص 103،106،108ـ115).
همانگونه که از دیرباز فرمانروایان ایرانی از عیاران به عنوان سپاهی و داروغه بهره می جستند ( رجوع کنید به سطرهای پیشین که «ورنایان » یا همان عیاران در حکایت اسرارالتّوحید در واقع داروغه اند؛ نیز رجوع کنید به دیلمی ، ص 77؛ کاشفی ، مقدمة محجوب ، ص هشتادوسه ـ هشتادوپنج )، پهلوانان نیز گاه چنین وظایفی برعهده داشتند که وظیفة پهلوانان را در منظومه های حماسی فارسی تداعی می کند ( رجوع کنید به سطرهای پیشین ، و قس اسکندرنامه ، ص 344؛ بهادر * ). پهلوانان در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران تأثیری شایان توجه داشته اند. برای نمونه ، کشتکین (کوشتکین ) پهلوان ، از سرداران محمد خوارزمشاه (حک :596 ـ 618)، به هنگام تسلط مغولان بر مرو، به یاری رندان شهر، مرو را تسخیر کرد و مدتی حکومت آنجا را بر عهده گرفت (جوینی ، ج 1، ص 129ـ130). یکی از خواصّ و ملازمان جلال الدین منکبرنی (حک : 617ـ 628) هم ، ایلچی پهلوان نام داشت که همواره در جنگها همرکاب او بود (همان ، ج 2، ص 153ـ169). در دوران حکومت آل مظفّر هم پهلوانان آنان را بسیار یاری می کردند. پهلوان زنگی شاه ، از ملازمان شاه شجاع (حک : 759ـ786) و کوتوال سیرجان بود (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 1، ص 358)؛ پهلوان خرّم ، از سرهنگان او و مدتی حاکم اصفهان بود (همان ، ج 1، ص 357، 367؛ میرخواند، قسم 4، ص 758) و پهلوان اسدخراسانی نیز از سپاهیان شاه شجاع بود که بر وی شورید و مدتی در کرمان فرمانروایی کرد (میرخواند، قسم 4، ص 754ـ757؛ خواندمیر، ج 3، ص 305ـ 308). امیر ابرقوه نیز پهلوان مهذّب خراسانی بود که پس از مرگ شاه شجاع برای مدتی از سپردن شهر به شاه یحیی ' (متوفی پس از 795) سرپیچید (میرخواند، قسم 4، ص 762؛ خواندمیر، ج 3، ص 316ـ317،320). پهلوانان در تشکیل حکومت سربداران * نیز بسیار مؤثر بودند و یکی از پادشاهان این سلسله ، پهلوان حسن دامغانی (حک : 762ـ766) بود که چهار سال در سبزوار حکومت کرد (میرخواند، قسم 5، ص 1007؛ خواندمیر، ج 3، ص 365). در دورة صفوی ، «پهلوان باشی » یکی از مناصب بود (رستم الحکما، ص 101) که نشان می دهد در آن عصر دستگاهی برای ادارة پهلوانان دایر بوده است (پرتو بیضایی ، ص 127)، چنانکه برخی از ارکان دولت نیز پهلوانان را حمایت می کردند (رستم الحکما، ص 106). در دورة قاجاریه ، ناصرالدین شاه (حک :1264ـ1313) به پهلوانان توجهی خاصّ داشت و «پهلوانی پایتخت » یکی از مناصب درباری به شمار می آمد (پرتو بیضایی ، ص 135ـ136). پهلوان ابراهیم یزدی ، معروف به یزدی بزرگ ، و پهلوان اکبر خراسانی دو تن از پهلوانان نامدار عهد او بودند که شغل قاپوچیگری (دربانی ) نیز داشتند ( رجوع کنید به همان ، ص 144ـ150). در دورة پهلوی ، دوتن از نامدارترین پهلوانان ، حاج سیدحسن شجاعت مشهور به رَزّاز و حاج محمدصادق بلورفروش بودند ( رجوع کنید به همان ، ص 249ـ250، 274ـ275) و آخرین پهلوان نامی ایران که همچنان تمثال او در برخی از زورخانه ها و جاهای دیگر به چشم می خورد، غلامرضا تختی * است که نخست ، پهلوان پایتخت بود (همان ، ص 324) و سپس به «جهان پهلوان » ملقّب شد.
منابع : آیین قلندری : مشتمل بر چهاررساله در باب قلندری ، خاکساری ، فرقة عجم و سخنوری ، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری ، تهران 1374 ش ؛ فرامرزبن خداداد ارجانی ، سمک عیّار ، چاپ پرویز ناتل خانلری ، تهران 1347ـ1353 ش ؛ اسکندرنامه ، چاپ ایرج افشار، تهران 1343 ش ؛ احمدبن حامد افضل الدین کرمانی ، سلجوقیان و غز در کرمان ، تحریر محمدابراهیم خبیصی ، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی ، تهران 1373 ش ؛ غلامرضا انصاف پور، تاریخ فرهنگ زورخانه و گروههای اجتماعی زورخانه رو ، تهران 1353 ش ؛ محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمدمعین ، تهران 1361 ش ؛ مهرداد بهار، جستاری چند در فرهنگ ایران ، تهران 1373 ش ؛ محمدبن احمد بیغمی ، داراب نامه ، چاپ ذبیح الله صفا، تهران 1339ـ1341 ش ؛ حسین پرتوبیضایی ، تاریخ ورزش باستانی ایران ، زورخانه ، ] تهران [ 1337 ش ؛ عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن 1911ـ1937، چاپ افست تهران ] بی تا. [ ؛ حسین کرد شبستری ، چاپ علی حصوری ،
تهران 1344 ش ؛ غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1353 ش ؛ علی بن محمد دیلمی ، سیرت الشیخ الکبیر ابوعبدالله ابن الخفیف الشیرازی ، ترجمة فارسی ابن جنید شیرازی ، چاپ شیمل ـ طاری ، آنکارا 1955؛ محمدهاشم رستم الحکما، رستم التواریخ ، چاپ محمدمشیری ، تهران 1357 ش ؛ عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1353 ش ؛ محمدبن ابراهیم عطار، دیوان ، چاپ تقی تفضّلی ، تهران 1366 ش ؛ ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، متن انتقادی ،
مسکو 1963ـ1971؛ حسین بن علی کاشفی ، فتوّت نامة سلطانی ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران 1350 ش ؛ مجمل التواریخ والقصص ، چاپ بهار، تهران 1318 ش ؛ محمدجعفر محجوب ، «روشهای عیاری و نفوذ کار و کردار عیاران در شاهنامه » در شاهنامة فردوسی و شکوه پهلوانی ، مجموعة سخنرانیهای سومین جشن طوس (مشهد ـ تیرماه 2536 )، گردآورنده مهدی مداینی ، تهران 1357 ش ؛ محمدبن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی ، تهران 1366 ش ؛ محمدبن خاوندشاه میرخواند، روضة الصفا ، تهذیب و تلخیص عباس زریاب ، تهران 1373 ش ؛ محمودبن عبدالجلیل واصفی ، بدایع الوقایع ، چاپ الکساندر بلدروف ، تهران 1349ـ1350 ش ؛ هفت لشکر: طومار جامع نقّالان ، از کیومرث تا بهمن ، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی ، تهران 1377 ش .
/ مهران افشاری /
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حسین پهلوان . [ ح ُ س َ ن ِپ َ ل َ ] (اِخ ) دیوانه ، شاعر عصر علیشیر است و احوال او را در مجالس النفائس ص 52 و 225 یاد کرده است .
مهدی پهلوان . [ م َ ی ِ پ َ ل َ] (اِخ ) محمدمهدی . شاعر و پهلوان بود و در قرن نهم می زیست و از برخی دانشها و کمالات بهره داشت و در کشتی گیری ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پهلوان محمود. [ پ َ ل َ م َ ] (اِخ ) فهّاد. رجوع به محمود فهاد در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 375) شود.
اربوقا پهلوان . [ ؟ پ َ ل َ ] (اِخ ) یکی از امرای سلطان محمد خوارزمشاه در خوارزم . (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 97).
پهلوان بایزید. [ پ َ ل َ ی َ ] (اِخ ) رجوع به بایزید و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444 شود.
پهلوان پای تخت . [ پ َ ل َ / ل ِ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس پهلوانان . پهلوان پهلوانان .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دره ده پهلوان . [ دَرْ رَ دِ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایتوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 4...
پهلوان موسی خمیس ملقب به پهلوان گرزدین وند ریاست و رهبر ایل ملکشاهی، پهلوان اول ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار و سردار سپاه ایران در نبرد با امپراتوری...