کون
نویسه گردانی:
KWN
برخی که به کار بردن این واژه را بی ادبی می دانند، به جای آن واژه های عربی مانند: مقعد، دُبُر را به کار می برند؛ ولی بجز کون، واژه های دیگری در پارسی هست: سَرین، نشیمنگاه، هَتَک، زَدَنگ (اوستایی: زَدَنگه zadangh)
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
جان از کون دررفتن . [ اَ دَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) مردن . (ناظم الاطباء). ظاهراً هنگامی بکار میرود که بخواهند مردن کسی را بزشتی و تحقیر یاد کنند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خره به کون مالیدن . [ خ َرْ رَ / رِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) نوره کشیده . واجبی کشیدن (لغت محلی شوشتر). || فریب دادن . گول زدن (لغت محلی شوش...
سر در کون کسی گذاشتن . [ س َ دَ ن ِ ک َ گ ُت َ ] (مص مرکب ) مضطرب و بیقرار ساختن . (آنندراج ).
این یک مثل است که بیشتر در شیراز مورد استفاده قرار میگیرد و در مواقعی که شخصی از شخص دیگری انتقاد میکند و یا نظر مخالف با گوینده ارائه میدهد و یا ا...