مرد
نویسه گردانی:
MRD
[ مَ ]؛ کلمه مرد در زبان اوستایی و پارسی از ریشه مردن و هم ریشه با کلماتی همچون مرگ، مار و مرداد، و به معنای نابودکننده می باشد. نام قوم آمارد در مازندران برگرفته از این کلمه می باشد.
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۹ ثانیه
سره مرد. [ س َ رَ / رِ م َ ] (ص مرکب )پاک مرد و مرد بیغش و بی ریا. (آنندراج ) : من همانا که نیستم سره مردچون نیم مرد رود و مجلس و کاس . ناصرخ...
زاد مرد. [ م َ] (اِ مرکب ) مخفف آزاد مرد است که جوانمرد و کریم وصاحب همت باشد. (برهان قاطع). و رجوع به آنندراج و فرهنگ شعوری و زاد در همین...
کنگ مرد. [ ک ُ م َ ] (ص مرکب ) مرد ستبر و قوی هیکل . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کُنگ در همین لغت نامه شود.
قله ای است در کوههای چهل تن خراسان رضوی ( شمال دشت ازغند )
مرد راه. {مَ دِ}. (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ). جنایتکار
دین مرد. ایرمان. (ا. مرکب). مرد دین. [https://vajehyab.com/dehkhoda/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86?q=%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86 ایرمان...
نیک مرد. [ م َ ] (ص مرکب ) آدم خوب . (ناظم الاطباء). خوش ذات . نیکوکار. (فرهنگ فارسی معین ). صالح . (زمخشری ). نیکمردان ؛ ابدال . صلحاء. (یادداشت ...
نیم مرد. [ م َ ] (ص مرکب ) که در مردی تمام نیست . || که نصف یک مرد به حساب می آید ۞ : زن ارچه دلیر است و بازور دست همان نیم مرد است ه...
هفت مرد. [ هََ م َ ] (اِخ ) کنایه ازاصحاب کهف است . (برهان ). || (اِ مرکب ) نیز به معنی آباء علوی یا سبعه ٔ سیاره است : ارچه نیارد برون به ...
هیچ مرد. [ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از مرد ضعیف و زبون . (آنندراج ) : جهان آن کسی راست کو در نبردپی مرد نگذاشت بر هیچ مرد.نظامی (از آنندراج ).