شریف
نویسه گردانی:
ŠRYF
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى آن به پارسى چنین است: آزرمیک Azarmik (پهلوى: شریف) ، بورژیک Burzhik (پهلوى: شریف) ، ایر ir (پهلوى: شریف ، اصیل ، نجیب ، از نژاد آریایى) ، اِریک Erik یا ایریک irik (پهلوى: شریف ، اصیل ، نجیب ، آریایى) ، اَزْناوَر Aznavar
(پهلوى: آزاده ، شریف ، محترم ، نجیب) ، اَپَرمانیک Aparmanik (پهلوى: بزرگ ، نجیب ، شریف) ، اروند Arvand (پهلوى: شریف ، نجیب) ، استونک Astunak (شریف، نجیب، طاهر ، مطهر) ، پدگهر Padgohar (پهلوى: اصیل ، نجیب و شریف ، بزرگ زاده) ، مهمنش Mahmanesh (پهلوى: مَس مِنیشْنْ
: بزرگ منش ، متشخص ، شریف ) ، پَهلُم Pahlom (پهلوى: شریف ، برتر ، على ، مقدس)
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کلاته شریف . [ ک َ ت ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شریف کاشانی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) شاعر. از قریه ٔ بادقان کاشان و شاگرد محتشم کاشانی شاعر معروف قرن 10 و 11 و تا سال 1024 هَ . ق . زنده بود. رج...
شریف کاشانی . [ ش َ ف ِ] (اِخ ) از گویندگان قرن دهم هجری قمری بود و مدتی در سیستان و هرات زندگی کرد و هنگامی که عبداﷲخان اوزبک هرات را ...
شریف شیرازی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) میر سیدشریف خلف میر شریف ثانی از احفاد سیدشریف جرجانی و از شاعران قرن دهم هجری بود. بیت زیر از اوست :دورم...
شریف شیرازی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) میر شریف برادر میر شریف که معرف شیراز و از شاعران قرن یازده هجری قمری بود. رباعی زیر از اوست :غرض از باده...
شریف تبریزی . [ ش َ ف ِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم هجری قمری و از شاگردان لسانی شیرازی و از اواسطالناس و شاعری هموار و پخته است . در هجو...
شریف ادریسی . [ ش َ ف ِ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن محمد ادریسی صقلی ، یکی از مشاهیر علمای اسلام از نسل حکام اندلس بوده و در علوم جغرافیا و...
شریف آباد طجر. [ ش َ طَ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سامن شهرستان ملایر. سکنه ٔ آن 282 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات ...