اجازه ویرایش برای همه اعضا

عرش

نویسه گردانی: ʽRŠ
این واژه درحقیقت پارسى است و تازیان(اربان) آن را از واژه ارشیا Arshia (پهلوى: عرش ، عرش الهى) برداشته اند، همتاهاى پارسى آن اینها هستند : گَرُزمان Garozman (پهلوى: عرش اعلى ، والاترین جایگاه در بهشت ، اعلى علیین) و بالیستان بالیست Balistan balist (پهلوى
:اعلى علیین ، والاترین جاى بهشت ، بهترین طبقه عرش )
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
گنج عرش . [ گ َ ج ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) مأخوذ است از حدیث : ان للّه کنزاً (یا کنوزاً) مفتاحه (یا مفاتیحها) السنة الشعراء : هم امارت ...
عرش پایه . [ ع َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) عرش پایگاه . که مقامی بلند دارد : سبوح زنان عرش پایه از نور تو کرده عرش سایه .نظامی .
عرش جناب . [ ع َ ج َ ] (ص مرکب ) بلندآستان . که آستانی به بلندی عرش دارد. عنوانی که پس از نام صاحب مقامی آرند توقیر و بزرگداشت او را : تخ...
عرش روان . [ ع َ رَ ] (اِ مرکب ) بر عرش روندگان . کنایه از انبیاء و اولیاء است . (انجمن آرا). کنایه از انبیاء و اولیاء و اهل اﷲ و اهل دل باشد. ...
عرش ظلال . [ ع َ ظِ ] (ص مرکب ) عرش سایه . که سایه در عرش افکند : چو صبح صادق دین را نهفت ظل ابدبرآمد از پس صبح آفتاب عرش ظلال .خاقانی .
عرش فرسا. [ ع َ ف َ ] (نف مرکب ) ظاهراً کنایه از فرشته و ملائک : هر سحرگاهش دعای صدق ران پس به سوی عرش فرسائی فرست .خاقانی .
ساق عرش . [ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پایه ٔ عرش : زانکه پیغمبر شب معراج تا بر ساق عرش از شرف برشد نه از رفتن به غار، ای ناصبی . ...
عرش اعظم . [ ع َ ش ِ اَ ظَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرش بزرگ . عرش بزرگتر : ای ذره ای از نور تو بر عرش اعظم تافته وز عرش اعظم درگذربر هر دو...
عرش اعلی . [ ع َ ش ِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش رحمان . عرش شریف .
عرش اکبر. [ ع َ ش ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرش بزرگتر. || در اصطلاح صوفیه ، دل انسان کامل را نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). کن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.