اجازه ویرایش برای همه اعضا

دم

نویسه گردانی: DM
به معناى خون ، این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان(اربان) از واژه " دَمیا Damiya " در پهلوى برداشته و اقتباس کرده اند و الدم ، الدمویة را ساخته اند!!!
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
دم الخنزیر. [ دَ مُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) خون خوک . (اختیارات بدیعی ).
دم الثعبان . [ دَ مُث ْ ث ُ ] (ع اِ مرکب ) دم الاخوین . خون سیاوشان . (ناظم الاطباء). ایدع . شیان . دم التنین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دم الا...
دم الانسان . [ دَ مُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) خون انسان . (از اختیارات بدیعی ).
دم گذاشتن . [ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) دم کردن . گذاشتن چای و پلو و چلو و جز آن را بر آتش ملایم تا به حد لازم پزد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع ...
دم درکشیدن. نفس فروبردن. دم فروبردن. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به دَم ).
سرخ دم لری . [ س ُ دُ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 450 تن سکنه است . آب آن از چشمه ٔ سرخ دم لری می ب...
دم فرو بستن. هیچ نگفتن. سکوت کردن. (منبع: لغتنامۀ دهخدا، بر گرفته از یادداشت مرحوم دهخدا - رجوع شود به «دَم».) مثال: "دو چیز طیرۀ عقل است دم فرو...
دم تنگ چاهن . [ دَ ت َ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان دارای 150 تن سکنه . آب آن از چشمه . صنایع دستی آن...
با باد و دم . [ دُ دَ ] (ص مرکب )با غرور و تکبر و خودستائی . (آنندراج ) : بیاراست آن جنگ را پیلسم همی راست چون شیر با باد و دم .فردوسی (از شرفن...
دم برداشتن . [ دُ ب َ ت َ ](مص مرکب ) دم گرفتن چنانکه اسب و شتر کنند. بلند کردن دم . (یادداشت مؤلف ): اکتیار؛ دم برداشتن ناقه وقت گشنی ی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.