حلال
نویسه گردانی:
ḤLAL
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن اینهاست: رُبا Roba (پهلوى: حلال ، مشروع، عُرف) ، اِخْوَردار Xvardar (پهلوى: خوردنى-خوراکِ شرعاً حلال، آنچه خوردنش شرعاً حلال و رواست) ، رَواک Ravak (پهلوى: حلال ، جایز ، روا ) ، بِشایِستBeshayest (پهلوى: بشایستگ
: حلال ، روا و شایسته ، درست و بجا) رُبایى Robayi (پهلوى: رُباییهْ: حلالیت ، حلال بودن، مشروعیت) اِخْوردارى Xvardari (پهلوى: خْورداریهْ : حلالیت غذا ، حلال بودنِ خوردنى ها) رَواکى Ravaki (پهلوى: رواکیهْ : حلالیت ، جایز و روا بودن)
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جفت حلال . [ ج ُ ت ِ ح َ ] (اِ مرکب ) رجوع به جفت شود.
نان حلال . [ ن ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قوتی که به کسب و زراعت به دست آورند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). نانی که از ممر م...
حلال بودی، حلال بودی خواستن، حلالیت طلبیدن در لغتنامه و فرهنگ معین نیست. بهنظر میرسد از ساختههای امروزیان باشد. مترادف است با آنچه در لغتنامه بهصو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حلال زادگی . [ ح َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حلال زاده بودن . پاکی نسل . پاکی نسب . || درست کرداری . راست کرداری . بی مکر و حیله بودن : کاین جا...
هلال . [ هَِ ] (ع اِ) ماه نو و ماه دوشبه تا شب سوم یا تا شب هفتم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مهچه . ماهچه . ماه نو. (یادداشتهای مؤلف ...
هلال . [ هَِ / هََ ] (ع اِ) باران نخستین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
هلال . [ هَِ ] (اِخ ) نام شانزده تن صحابی است . (منتهی الارب ).
هلال . [ هَِ ] (اِخ ) حیی است از هوازن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).