اسم
نویسه گردانی:
ʼSM
این واژه عربی است و از ریشه ی آرامی شم ŝam ساخته شده است و پارسى جایگزین، اینهاست: لاکس lâks (سنسکریت: lakŝana)، ناما (سنسکریت: nâma) ***** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عصم . [ ع ِ ص َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عِصمة شود. || ج ِ عُصمة. (منتهی الارب ). رجوع به عُصمة شود.
عصم . [ ع ُ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ هر چیزی . (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. (منتهی الارب ). ...
عصم . [ ع ُ ص ُ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ هر چیزی . (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. (منتهی الارب...
عصم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام جبلی است ازآن ِ هذیل . || قلعه ای است ازآن ِ بنی زبید در یمن ، و آن را عُصُم نیز گویند. (از معجم البلدان ) (از منته...
عصم . [ ع ُ] (اِخ ) ابن وهب بن ابی ابراهیم تمیمی برجمی ، مکنی به ابوشبل . شاعر و از اهالی بصره بود. وی در زمان مأمون خلیفه می زیست و او ر...
عثم . [ ع َ ] (ع مص ) کژ بسته شدن استخوان شکسته . یا کژ بسته شدن دست خاصةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سست دوختن توشه دان را. (اق...
ام عاصم . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) سوق . (المرصع). بازار.
ام عاصم . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (اِخ ) جمیله . دختر ثابت بن ابوالفلح و خواهر عاصم بن ثابت و زن مطلقه ٔ عمربن خطاب بوده است . (از ریحانة الادب ج 6...
ام عاصم . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (اِخ ) دختر عاصم بن عمربن خطاب . زن عبدالعزیزبن مروان بن حکم و مادر عمربن عبدالعزیز. وی زنی صالح و نیکوکار بوده ...
جذر اصم . [ ج َ رِ اَص َم م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و آن آن است که او راجذر صحیح نباشد، مانند عدد ده که جذر آن تقریباً سه و سبع باشد. (از ...