حق
نویسه گردانی:
ḤQ
دورداده {زبر نخستین "د" و "و"} {به مینوی (بمعنی) "داور داده"}
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تضییع حق. رجوع شود به «تضییع» و «حق» (واژۀ «حق» در اینجا هم اسم است و هم صفت و نباید با مصدر عربی «حق» یکسان دانسته شود).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حق العبد: بخش بنده، رسد بنده./
آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند
حق العبد:
آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند
بخش بنده، رسد بنده.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حق گذاری . [ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) رجوع به حق گزاری شود.
حق شناسی . [ ح َ ش ِ ] (حامص مرکب ) پاسداری حق . صفت حق شناس : پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. (تاریخ بیهقی ). ملک...
حق پرستی . [ ح َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) چگونگی حق پرست .
حق تعالی . [ ح َق ق / ح َ ت َ لا ] (اِخ ) خداوند متعال . خدای متعال : کافران مکه را بیم کرد و گفت بر من و بر خداوند من بیرون میائید که حق ...
حق اندیش . [ ح َ اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده ٔ حق . درست فکرکننده : دلشاد باش و خرم و خوش خوش طرب فزای بنده نواز باش و حق اندیش و حق گزار.سوزنی ...