بار
نویسه گردانی:
BAR
بار /bār/ (اسم) [پهلوی: bār] دفعه؛ مرتبه؛ کرت: یک بار؛ دو بار؛ سه بار. فرهنگ فارسی عمید. یک بار. [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) دفعه ٔ واحد. یک هنگام . (ناظم الاطباء). یک دفعه . یک نوبت . یک کرت : چه باشد ار به وفا دست گیردم یک بار گرم ز دست به یک بار برنمی گیرد. سعدی . صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی ؟! ؟ || یک دفعه و ناگهان . به یک باره . یک باره . به یک بارگی . (یادداشت مؤلف ). کرة. دفعه . تارة. مرة. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). - به یک بار ؛ یک باره . یک بارگی . ناگهان : یک سال چون بر این آمد نصر احمد، احنف قیس دیگر شده بود در حلم ... و اخلاق ناستوده به یک بار ازوی دور شده بود. (تاریخ بیهقی ). آن قوم که مرده بودند همه به یک بار زنده شدند و برخاستند. (قصص الانبیاء ص 143). نمی دانم دگر اینجا به ناچار چوخر در گل فروماندم به یک بار. عطار. تو را آتش ای دوست دامن بسوخت مرا خود به یک بار خرمن بسوخت . سعدی (بوستان ). چشمت به تیغ غمزه ٔ خونخوار برگرفت تا هوش و عقل خلق به یک بار درگرفت . سعدی . عشقت بنای صبر به کلی خراب کرد جورت در امید به یک بار درگرفت . سعدی . وقتی صنمی دلی ربودی تو خلق ربوده ای به یک بار. سعدی . ز روی کار من برقع درانداخت به یک بار آنکه در برقع نهان است . سعدی . || بالتمام . یک باره . همه . (یادداشت مؤلف ) : نمی سازم به سنگ کم سبک میزان همت را مراد هر دو عالم را از او یک بار می خواهم . صائب .
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
بار. (اِخ ) (چشمه ٔ...) اسم مزرعه ای است از مزارع بزینه رود زنجان ، هوایش ییلاقی محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب میشود. سکنه اش پنجاه خ...
بار. (اِخ ) سامی بیک آورده :نام قصبه ای است در شمال غربی آرناؤدستان نزدیک ساحل دریای آدریاتیک که طبق معاهده ٔ برلن به قره طاغ واگذار ...
بار. (اِخ ) ۞ نام قصبه ای است در روسیه در ایالت پودولیه بر نهر روق . در 68هزارگزی شمال شهر موهیلف واقع است و دارای یک قلعه بر تخته سنگ ...
بار. بدین صورت شکلی از بئآر است در سمعانی . رجوع به بئآر شود.
بار. [ بارر ] (اِخ ) ۞ نام قصبه ٔ تجارتگاهی است در آلزاس لورن که در 14هزارگزی شمال شلستاد واقع است و در جوار آب معدنی گرم و جنگل بزرگی ...
بار ، از مهمترین و پایدارترین مراسم درباری معمول در ایران . در ابتدا، در بعضی از تشریفات ، از مراسم مشابه در مصر و آشور تأثیر پذیرفت و بعداً خود نیز ب...
میوه، ثمر (همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار) وسایل و اشیا چیزی قابل حمل جاه بجا کردنی
بار /bār/ معنی ۱. آنچه بهوسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل میشود. ۲. بچهای که در شکم مادر است؛ جنین. ۳. میوه؛ بَر. ۴. مفهوم؛ معنی: ب...
بار و بارخانه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اثاثه و وسایل خانه .
بار دل .[ رِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غم و اندوه دل و اندیشه ٔ روزگار باشد. (برهان ). کنایه از اندوه دل و اندیشه ٔ روزگار است . (انجمن آرا...